عاغا بنده تقریبا به طور کامل ، چهار سالِ دانشگاه رو در دورهٔ لیسانس ، سرِ کلاسهام با یه همچین صحنه ای مواجه بودم =]
نقاشی شده در paint
توسط آزی
دقایقی پیش ;)
خب این صحنه متعلق به کسی نبود جز، یکی از همکلاسی هام ، که از قضا خیلی هم بچه درسخونم بود و با دو متر قد و صد و خرده ای وزن همیشه زِرت میرفت ردیف اول کلاس مینشست... این بشر اینقد رو مُخ استادها و بچه های کلاس بود که همه ازش فراری بودن!! اونقد بد حرف میزد که بیچاره وقتی یه سوال میپرسید، همه بچه های کلاس مجبور بودن دسته جمعی سوالهاش رو رمز گُشایی کنن تا بالاخره استاد بفهمه این چی پرسیده...خلاصه این علی آقایِ قصهٔ ما علاوه بر اینکه حسِ ترحمِ آدم رو بر می انگیخت ، حسِ حرص خوردنِ آدم را نیز دو چندان بر می انگیخت... چون دقیقا با اون وضعیتش، یه اعتماد به نفسی داشت که احساس میکرد شاهرخ خانِ...خخخخخ
این آقای یکی یدونه با اون تیشرتِ قرمزِ معروفش از روزِ اولی که پاش به دانشگاه وا شده بود، شروع کرد به جزوه گرفتن...اونم چرا؟ چون مُدام سر کلاس واسه نوشتن عقب میفتاد!!! یه خطی داشت که هر کلمه اش دقیقا یه صفحه دفتر رو پر میکرد و دقیقا با جُسهٔ خودش همخوانی داشت :)
یادم میاد ترم یک که بودم از منم حتی جزوه گرفت... جزوهٔ انقلاب خخخخ بعد سر پس آوردنش باهاش فیلمی داشتم!! نمیورد که !!! آخرم یه روز با دعوا و داد و بیداد جزوه رو آورد داد، دستم!!! بعد بهم گفت خانومه م.زاده میشه بیشتر باهم آشنا شیم؟؟؟ آقا منو میگی در عین اینکه داشتم از خنده میمردم، با یه خشونتِ وحشتناکِ مخصوص خودم بهش پریدم...بدبخت با اون قیافهٔ خشنش ، عین بچه کوچولوها بغض کرده بود... ;)
همین برخورد باعث شد که این بشر نه دیگه از من جزوه بگیره نه حرفی بزنه، هر وقتم یه کاری داشت، یکی از بچه ها رو واسطه میکرد بیاد به من بگه...
هر ترم از هرکی جزوه میگرفت یه پیشنهاد دوستی هم بهش میداد که با عکس العملِ ایش آمیزِ(چندِش آمیز) همهٔ دخترها مواجه می شد!! یه همکلاسی داشتیم به اسم سمانه... عاغا این اینقد ریزه میزه بود! کلا 40 کیلو نمیشد، اصن اندازه انگشت کوچیکهٔ علی حساب میشد!! ترم 5 یا 6 بود که چند روزی بود،برخلافِ هشدارهایِ بقیه بچه ها، یه جزوهٔ مهمش رو داده بود به این علی آقا!!! حالا اینم پس نمیداد... سمانه هم چپ میرفت ، راست میومد میترسید بره بهش بگه جزوه ام رو بده... یه روز بعدِ کلاس نشسته بود همچین زانو غم بغل کرده بود که نگو.... که فلانی ده روزِ جزوه ام رو نیاورده، منم میترسم بهش بگم، تا باهاش حرف بزنی میگه بیا رفیق شیم،منم میترسم ازش!! آزی چکار کنم!!!؟ منُ میگی باز خشمِ معروفم خروشید!! گفتم یه لحظه وایسا!!!! رفتم دنبال علی آقا که تازه از کلاس زده بود بیرونُ تو راه پله داشت میرفت...خدایی معمولا هم تنها بود ، حتی پسرهام باهاش رفیق نبودن، این بدبخت زورکی خودش رو میچسبوند به بقیه :|
از پشت سرش یهو داد زدم ، آهای آقای پور فلانی ! وایسا بینم! اینو میگی با اون هیکلش باز زرد کرد... گفت چی شده؟ گفتم تو خجالت نمیکشی ده روزِ جزوه خانم فلانی رو نمیاری؟؟؟؟ حتما باید آبروت رو ببرم...زورت به مظلومها میرسه... مسخره بازیش رو در آوردی؟؟ دختر تو دانشکده مونده بهش پیشنهاد نداده باشی... فردا جزوه رو نیاری... هر چی دیدی از چشم خودت دیدی... عاغا این لال شده بود... پسرهای دیگه هم که چند قدم اون ور تر داشتن میخندیدن... منم سعی کردم تا آخرین لحظه اخمهام تو هم باشه...خخخخ
عاغا نشون به اون نشونی که فردا اولین کلاس ، جزوه رو دو دستی تقدیمِِ سمانه کرده بود، بی اینکه پیشنهادِ دوستی بده ;) بعد هم تاکید کرده بود، خواهشا دیگه به خانم م.زاده چیزی نگید!!! خخخخخ
۱
۰
۹۲/۱۲/۱۲
آزیتا م.ز
پاسخ:
چه خوشش اومده خخخخ ;)
کجاش دقیقا گناه داشت؟؟!!!؟!عایا؟؟؟؟؟
من اصلنم ظالم نیستم من همیشه طرفِ حقم :-]
:)
پاسخ:
نکنه تو از این مدل قارچ خیلی دوس داری که فکر میکنی من واسه خاطر این میرفتم دانشگاه :)))) هر هر !!
پاسخ:
1- خوبه که دیدی باز اینقد پر رویی :)
2-چرا یک یا دوععد مونث هم بودن ;)
3- با مورد دو خلاف موردِ 3 استنباط شد :P
4- چرا اتفاقا گفتم اونارو بکشم ممکنه بقیه تو وبلاگ حالشون بد شه حوصله تمیز کردنِ وبلاگ رو نداشتم خخخخخخ (ولی کم مو بود )
5- آره یادمه :D خخخخ اعتراف میکنم که شما تا مرز جنون منو عصبانی کردی :)))
6-اگه ازدواج میکردن به ثمر دادن نمیرسید کلا قبلش سمانه زیر آقای تانک تلف میشد :))))))))))خخخخخخخ
7-ممنونم ممنوم .... باعث افتخاره :دی
8- عاغا استفاده کن فقط پورسانته من فراموش نشه :)
9- ^_^
پاسخ:
دنبالمه؟؟؟؟ نه باووووو از تنها کسی که حساب می برد من بودم :)))))
پاسخ:
آره واقعا.... یه بار شوهر یکی از بچه ها بهش تذکر داد...که اونجاشو جمع کنه خخخخخخ
+ واستون متاسفم خلاصه....
پاسخ:
خخخخخخ.... اون فامیلیش چیه؟؟؟؟ پور نداره اولش؟ خخخخخ
دست خطش چی؟؟؟ بذاری تو آفتاب راه میره...
پاسخ:
خخخخخخ از همه طرف .....
پاسخ:
هیچی اولش زر زر کرد، بعد فهمید طرف بسیجیه زرد کرد خخخخ
نع...کی شوهر کرده؟؟؟؟ تک و توک شوهر کردن...تازه اکثرا از من بزرگتر بودن...چرا شایعه می پراکنی خوب :D
پاسخ:
وای نترس نترس با تو کاری نداره.... خخخخ
چه گوریلِ لطــــــــــــــــیفی:دی
پاسخ:
شخص مذکور؟؟؟ آقا میبود ها :)
پاسخ:
همشـــــــــــــــــون؟؟؟؟؟ نه باوووووو دیگه خیلی مغرضانه گفتی خخخخخخخخ
پاسخ:
ای بابا نه عاقا بود....هرچند معلمهای خانومی هم که داشت عن بودن :|
پاسخ:
عاخه داغون داریم تا داغـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــون :))))))
پاسخ:
خخخخخخ
دیووونه....
ولی چندتایی خانوم بودن....یکیش الان خوووووب یادمه :D
پاسخ:
برای رفاه حال مخاطبین ، با فتوشاپ اپیلاسیونش کردم خخخخخ
پاسخ:
آره اینم میتونه دلیل خوبی باشه واسه بدخطی :D
پاسخ:
خوب علیِ ماهم خنگ بود بیچاره ولی پر تـــــــــــــــلاش :)
اصلان خخخخ چ باحال :D
همیشه بخندی خانووووووووم :-*
پاسخ:
اووووووف خیلی.... مث شاهرخ خان دیگه ;) تازه الان فلاش خورده سفید تر افتاده تو عکس :D
عاخی.... هوایی شدی؟؟؟ :P
پاسخ:
آخی چه مصر بوده که از تو دانشگاه زن بگیره خخخخخخ
ما هم یه همکلاسی داشتیم ترم سوم رفت مو کاشت :D
خداییش جوونهای کم سن گناه دارند کچل میشن دلم کباب میشه :)
پاسخ:
نه بابا فعلا بچهٔ خوبیه :)
قبلا کتکهاشو خورده :D
پاسخ:
والا همینو بگو، گوریلم اینقد حســـــــــــــــــــــاس :))))
گفتم سمانه میترسید وگرنه اگه خوشش میومد که مرض نداشتم بین دو تا کفتر عاشق جدایی بندازم، عه ببخشید یه کفتر و یه شتر مرغ :D
پاسخ:
اوخ اوخ دقیقا همین.... هی از رو صندلی برگه اش میفتاد زمین اصن کولاک :))))))
پاسخ:
نه به این نه به اون کامنته قبلی.... اصن وضعت مشخص نبید خخخخخ
پاسخ:
مگه قبلا چی بود؟؟؟ قبلا هم همش چشم بود دیگه :دی
پاسخ:
با فتوشاپ برداشتم... واسه رفاه حال مخاطبین :D
پاسخ:
اوه اوه .... تازه کجاشو دیدی؟ :))))
پاسخ:
خخخخخ آقای پور فلانی هم اینجوری بود خخخخخخر بیارو چُس باقالی بار کن :):)
پاسخ:
نه دیگه اژدها نه...همون ببر خخخ
همونو بگو درس کوفتمون میشد همش:D
اوووووووه نکته بینم در حد تیم ملی اصن خخخخخخخ
بگو کجاست کیه؟ سه سوت تحویلت بدم خخخخ
پاسخ:
خب اخلاقه خوبی نداشت، منش خوبی نداشت، در ضمن گفتم ترحم انگیزم بود :|
تفلون نبود مسئله اش...بیشتر از این حرفها بود =/
پاسخ:
خخخخخ
شما چ پسرهای خوبی دارید به فکر خانواده هان ;)
:-*:-*:-*:-*
پاسخ:
نه بابا به تور تو نخورده وگرنه تو کامنتها خیلیها اعلام کردن که از این عتیقه جات دارن :D
خخخ
خیلی باحال بود :دی
خب گنا داشته طفلی :دی
تو چقد ظالمی :دی
در کل حرکتت انقلابی بود :دی
نمیدونم چرا همه اینا رو با خنده گفتم خخخ