حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۱۳
ارديبهشت ۹۳

خاطرات یک حاجیه خانم دیوانه 5
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم مهر 1392 ساعت 23:2 شماره پست: 175

نه اینکه ما در مملکتمان از نعمت مسجد بسی بی بهره ایم از این رو اولین بار کاملا برای رفتن به مسجدالنبی بی اشتیاق بودم! خیلی به هتل محل اقامت ما نزدیک بود و ما پیاده میرفتیم!!!! مدینه هم شهر خوب و مرتبی بود و با اینکه سوزان بود اما به خاطر اینکه شرجی نبود ازش راضی بودم!!!!چون پوشیدن آن چادر کیسه مانند به اندازه کافی عمل بخارپز کردن را خــــــــوب انجام میداد!

به حیاط مسجد که رسیدیم ،دروغ گفتم اگر بگویم عظمت حیاطش مرا نگرفت!عکس برداری در محوطه آزاد بود اما در خود مسجد ممنوع!!!! قسمتی بود که میگفتند روضه رضوان است و هر کس دو رکعت روی فرش سبزش نماز بخواند اصلا اتوماتیک وار بی برو برگرد زِرتی میرود بهشت!!!!!!!!!از بس که شلوغ بود بنده از یک کیلومتری اش رد نمیشدم! اما بقیه مسجد طی مرور زمان به قسمت کهن آن(روضه رضوان) اضافه شده بود! وقتی که از یکی از اون همه در وارد مسجد شدم دروغ چرا!؟! جو باحالی داشت!!!!آنقدر زمین و دیوارش تمیز و هوایش مطبوع بود که اصن انگار نه انگار که اینجا روزی پنج بار با اون جمعیت عظیم پر و خالی میشود! رفتم نشستم یه گوشه و کاری را انجام دادم که طبق معمول در اماکن مقدس جاهای دیگر هم انجام میدم! مدیتیشن کردم و انصافا آنقدر جو برای اینکار مناسب بود که سریع به ریلکسیشن و خلسه رسیدم!!!!!اصن آن یه هفته ای که مدینه بودم تا پایم را داخل مسجد میگذاشتم انگار دلم میخاست به یه خواب عمیق بروم!!!!!نمیدونم سِرّش چی بود اما به صورت اغراق شده ای محیط آرام و دلچسبی بود!

خوب اما مسجدالنبی جدای اینکه محیطی برای نماز بود ،محل فَشِن شوی زنان هم بود !!!زنانی که در خیابان تنها یک حجم سیاه دیده میشدند، در قسمت زنانه مسجد لعبتی میشدند و ما اگر وقت می گذاشتیم و کمی قبل از اذان به مسجد می رفتیم فرصتی داشتیم که اون لعبتهای خوشگل با آن زیورآلات جالب انگیزشان را حسابی دید بزنیم!!!اما اذان که میدادند و الحق که اذانِ خوبی میدادند کوتاه و مختصر و خوش صدا!!!آن روسریهایشان به سر می انداختند و نماز را میخواندند و میرفتند پی زندگیشان!!!!یک بار که با یکی از خوشگلهاشان صحبت میکردم میگفت اینجا آمدن تفریح هر روزشان است، هم از خانه بیرون میاییم ،هم دوستانمان را میبینیم و هم ثواب نماز جماعت را میبریم!!!! باشد که ما بیاموزیم که چگونه دنیا و آخرتمان را به همین راحتی به همین خوشمزگی بسازیم! بعــــــــــله!

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۱۳
آزیتا م.ز

نظرات  (۱۶)

چقدر زندگی رو ساده میگرفتن بخودشون.
خوش به حالشون
پاسخ:
ساده نمیگرفتن...زندگیِ اونا همینه پذیرفته بودنش ... چیزی دیگه ای وجود نداشت :| جز خرید و مسجد اونم با بچه های قد و نیم قدشون..و روبنده هاشون
میس یو آزی :*
قبل از اینکه بخونم و کامنت بذارم خواستم اول اینو بگم :)))
پاسخ:
آخی میس یو تو :)
آی قربون دختر :)
چه سفر جالبی
چقدر دوست دارم به چنین سفری برم
میدونی آزیتا جان من به یه چیز خیلی اعتقاد دارم.اینکه هر واقعه ای توی زندگی ما یه نشونه است از طرف خدا که با دانش وحکمت خودش توی زندگی های بنده هاش تعبیه کرده.جدا از هر قانون زمینی و فرا زمینی و جاذبه و امثالهم من به حکمت خود خداخیلی باور دارم.شاید این سفر و نشونه ها و حال و هواش لازم بود که تجربه بشه تا یه روزی ,یه جایی,تو یه شرایطی تو زندگیت به کارت بیاد.خواسته یا ناخواسته,اگاه یا نا خود اگاه,واقعه های زندگیمون تاثیر گذارن
به نظرم وقتی چنین تجربه هایی جلوی پامون قرار میگیرن جا داره یه لبخند گنده به خدا بزنیم و از این که خدا به این واضحی نگامون میکنه خوشحال باشیم
مشتاقانه منتظر ادامه ماجرام
مواظب خودت خیلی باش:*
پاسخ:
ایشالا میری حالا که دوس داری...
حتما..شاید همینی باشه که تو میگی...بنده اتفاق یه لبخند زدم به چه گنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــده ای :))
:*
عاغو!الان این حس خوبو اون هوای مطبوع به من منتقل شد اصن یه وضی به همین سوی چراغ بیحفاظ:) +بعد موگویم خوب دلت باز میشده اون دلبرکان عربو میدیدیا شیطون;-) خخخ +بسیور قشنگ نوشدی:*
پاسخ:
هوا اصن نا جوانمردانه مطبوع بود :)
آره بعضیهاشونم واقعا خوشگل بودن واقعا :)
چه جالب! یعنی توی مسجد بی حجاب بودن؟! اونوقت اینجا ما تا میریم امامزاده همین که چادرمون رو میندازیم رو شونه مون هی خادما میگن خانوم دوربینا نگا میکنن چادرتو  سر کن!!! o-O 
پاسخ:
بعله تو قسمت خانمها که میومدن حجابشون رو برمیداشتن تا وقت نماز... زیرشم آرایش کامل داشتن :)

اینجا یه کاری میکنن که آدم از هر چی مسجد و امام زاده است بدش بیاد =/
عه :|
من اون موقع که رفتم پنجم ابتدایی بودم ینی 11 سالم بود :))
بعد اصن به این فکر نمیکردم که اینا که زیر حجم سیاهن مکنه تو مسجد حجم سفید بشن مثلن :)) دروغ چرا اصن؟ تا الانشم به این فکر نکرده بودم :))) عجیبه که بهش فککر نکرده بودم |:
پاسخ:
سفید نبودن سبزه بودن ولیییییی خوشگلللللل بودن ها، جات خالی تو قسمت زنونه :دی

خخخخخح
من هم به این تجمع انرژی های مثبت (یا هر اسم دیگه ای) باور دارم.
پاسخ:
اوهوم :)
میشه خووووب حسش کرد
دعا معا نخوندی؟
پاسخ:
دعا عربی نه
خوش بحالت آزی جون تونستی بری کلا جاهای مقدس این حال وهواروداره ولی فک نکنم اونجا مثه ایران باشه چون اینجا اگه تویه امام زاده روسریت بره عقب خادماش بیچارت میکنن وزرت زرت میگن حجابت رو رعایت کن
ولی اونجاچطورتونستن حجاب هاشون روبردارن عایا؟؟؟؟
پاسخ:
اینجا همه چیز شده فقط حجاب :|
اونجا جایی که مردی نباشه حجابم نباشه مهم نیس
اسلام ناب رو اونا خراب کردن دیگه! باید بیان از ما یاد بگیرن!!! بی تربیتا!! 
پاسخ:
بعله!!! اونا اصن نمیدونن اسلام چیه! ما فقط میدونیم! :|
بیچاره ها دلم براشون میسوزه چجوری میتونن بااین زندگی کنار بیان:؟
پاسخ:
پذیرفتن! چون جز این چیزی ندیدن و تصوری ندارن ازش =/
۱۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۳۶ خانم هموستات
میشه بپرسم چرا دعا رو عربی نمی خونی؟(آیکون فضولی)
پاسخ:
چون باهاش ارتباط برقرار نمیکنم :| فکر میکنم خدا عربه اون وقت 
برنامه نوبت شما چی شد عکسامونو میخوای چیکار؟
پاسخ:
بابا حالا یه عکسه هیچی معلوم نی دست من دادید چقد کم طاقتید...
میزارم ایشالا بخدا تا همین دیشب بچه ها دارن عکس میفرستن...
کارم زیاد شده بخدا وقت نمیکنم... میزارم میزارم در چند روز آینده :)
خب منتظریم از آزی تیوی ما رو نشون بدن معروف بشیم     :)    :-*
پاسخ:
ایشالا به زودی نشون میدن :))
مگه پاساژ گردی میذاره خخخخخخخخ شما خوابالویی به محیط چه ؟ ما به این داستانها موعتاد گشتیم میرم قسمت قبل خخخخخ
پاسخ:
من اصن خواب دارم عایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوبه خودت گفتی چند مین پیش :)

بابا برو از یک بخون بهتره ...چپه نخون :)
سلام خدایا با نابودی ال سعود روزی ما حج واجب بگردان  حقیر هم سال 89توفیق حج دانشجویی داشتم  حجی که معجزه الهی بود چون داستان  داره رفتن من ،اللهم الرزقنی حج بیت الحرام 
پاسخ:
بسلامتی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">