خاطرات یک حاجیه خانم دیوانه 6
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم مهر 1392 ساعت 22:54 شماره پست: 176
به
ما خیلی تاکید شده بود که اصلا با تاکسی تنها بیرون نرویم و اصلا از
غذاهایی که بیرون در رستورانها و دکّه ها یا هرجای دیگر سرو میشوند تناول
نکنیم! اما این عمل برای من امکان ناپذیر است!!!از نظر من بخشی از فرهنگ یک
کشور غذایش است، بنده هم که صد البته شکمو میباشم و اصلا راه ندارد که از
این قسمت فرهنگِ یک کشور بگذرم!!!!خلاصه چند باری زیر آبی رفته و غذاهایی
تست نمودیم!!!!شکر خدا میبینید که هم اکنون نیز در خدمت شما میباشیم و
متاسفانه به ملکوت اعلیٰ نپیوسته ایم!!!!:)
اما در مسیر رفتن ما به مسجدالنبی پاساژ یا بهتر بگویم مرکز خریدی بود بنام بن داوود که لیوانی
نیز از آنجا خریدیم که هنوز در کمال سلامت به ما خدمت میکند! من و سحر چند
باری برای خرید به آنجا رفتیم!!!ا سحر میخواست عطر بخرد ،که ماشالا عطر
فروشی عین قارچ در همه جا به چشم میخورد و شدیدا هم باهم رقابت داشتند از
قضا پیش یکیشان رفته بودیم و منم چند عطر بو کردم !!! از آنجا که ما اگر
قصد خرید چیزی را بکنیم، زیاد اِلّا بلّا نمیکنیم ،سریع دو عطر انتخاب
کردیم اما سحــــــــــــر،من و آقای فروشنده را به حد اعلا سرویس
نمود!!!!! تازه میخواست یکی را با هزار شک و شبهه انتخاب کند!!!از آنجایی
هم که انگلیسی سحر در حد تیم ملی خوب بود،مدام من مجبور بودم با آقاهه حرف
بزنم و هم از اینکه کل مغازه اش را ،سحر روی میز خالی کرده مدام عذرخواهی
کنم و شاید حرفی بزنم که کمی طاقتش بیشتر شود و جفت پا تو صورتِ سحر
نرود!!!!خلاصه بعد از دوساعت سحر عطری انتخاب کرد و ما به هتل برگشتیم!!!!
اما
روز بعد پشیمون شد و گفت که میخواهد عطر را ببرد و عوض کند!!!! به مغازه
آقاهه رفتیم اما بر خلاف تصور من او نه تنها از دیدن ما عصبانی نشد بلکه گل
از گلش نیز شکفت!!!!زِرت پرید دوتا شیشه عطر کوچک آورد و داد به من !گفت
که دیروز یادش رفته که به من اشتانتیون بدهد و گفت میتوانم یکی دیگر هم با
سلیقه خودم انتخاب کنم!!!!!سحر که دوباره مشغول بو کردن عطرهای جدید شده
بود ،اما بعد از مدتی آقاهه برگشت به من گفت شما مجردی؟؟؟؟آقا مارو میگی از
بس از این مردهای عرب شنیده بودیم نزدیک بود سکته ناقص را بزنیم، بعد هم
با مِن مِن گفتم نخیر بنده متاهلم!!!!عاغاهه یه دفه به زبان فارسی اما با
لهجه عربی بلند داد زد: آآآآآآآآآآآآآآآ لا لا لالا ایرانی دروغ!!!!!
ایرانی دروغ!!!! بعد هم شروع کرد عربی انگیلیسی فارسی قاطی پاتی گفتنِ
اینکه یه زن دارد و دو تا بچه اما من خیلی خوشگلم و میخواهد من زن دومش
شوم!!!!!!!!!!!!! منم تنها سکوت کرده بودم و هی به سحر میگفتم مگه نمیبینی
چیا داره میگه زود باش خبر مرگت!!!! مدام از مزایای اینکه من اگر زنش شوم
میگفت و اینکه شال زنگاری چقد به من میاید!!!خلاصه منم نصف حرفهایش شنیده
،نشنیده دوباره تکرار کردم که متاهلم!!!اما اون دوباره هم باور نکرد و هی
مخندید !!!بعدم شماره اش رو به من داد گفت بروم فِکِر کنم و بعد تماس!!!!!
داشتیم از مغازه اش میومدیم بیرون که هی دستش را حالت تلفن کرده بود پشت سر
هم میگفت جمیله فِکِر تمـــــــاس، فِکِر تمـــــــاس، فِکِر تمـــــــاس،
فِکِر تمـــــــاس......!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
۳
۰
۹۳/۰۲/۱۴
آزیتا م.ز
پاسخ:
عاغا جان بنده از اول گفته بودم 10 قسمته چرا خودتو پر پر میکنی... بعدم چه اشکال داره، اصن سریال بسازن... بقیه رو بخونی میبینی اصن فیلم هندیه خخخخخ
اتفاقا پارسالم مث شما کم طاقت داشتیم :)
پاسخ:
خخخخخخ
چشم ناپاک ندارن قصد امر خیر دارن همش :)))))
پاسخ:
، عرض عکس زیاد باشه چپه میشه!!!تو سایتهای آپلود :|
پاسخ:
آره حتما یارو میزاش زنش بیاد وبلاگ بنویسه الان باید چندین و چند تا بچه رو بزرگ میکردم خخخخخ
پاسخ:
الان دوباره امتحان کن... میبینی :)
من کلا غذا دوس دارم خخخخخ ولی خداروشکر کم پیش اومده با غذا مریض شم در حد یه بیرون رویِ کوتاه بوده فقط خخخخخخخ
خب زن گرفتن و محرم شدن هم جزئی از اسلامه...خلاف شرع که نیس ... بعله!
پاسخ:
شما برو از قسمت یک بخون تا بفهمی سحر کیه !
دوما عکس لیوانو درست کردم :)
پاسخ:
ببین من سال 86 رفتم مکه!!! گوجه اون موقع 14 سالش بوده.... کاملا معلومه چقد قشنگ خوندی :|
پاسخ:
خخخخخخ
دیوانه :)
شال زنگاری سرم بود تصور نکرده بود :)))
خخخخخخ آره لباسشم یه تیکه بود و خوب اومدی خخخخخ :D
زن دومم شو منو کشته بود :D
حالا شما به رگ غیرتت بگو آروم باشه :))))
پاسخ:
اخه کی میاد ع تو خواستگاری کنه با اون سیگارت خخخخخخ
پاسخ:
سحر کلا تو خرید کردنش مارو سرویس کرد تو اون 14 روز :D
پاسخ:
حالا معتاد نبودی نمیشد سیگار رو نذاری در وســـــــــــــــــــطِ عکس :|
چه محفله خری که سیگار توش اجباریه...من بودم یه گوشه عزلت واسه خودم میزدم تن به این جبر نمیدادم =/
پاسخ:
پس مشکل از شما و چند خط در میونته هِی سوال نپرس! بعله! ^o^
پاسخ:
پ کرم داری؟؟؟؟حالا که کرم داری بنده به نشانهٔ اعتراض و انزجار از سیگار با اینکه عسکت خوشگله بهت رای نمیدم :دی
فکرهای خعلی بد بد.... اصن خورد تو ذوقم در حد بوندس لیگا :|
پاسخ:
پ رای دادی... ولی من به نشانهٔ اعتراض رای نمیدم :D
پاسخ:
ولی تو عکست نشون داده شده که بدجور بهش تعلق خاطر داری :|
خب از نظر من شیشه مشروب گوشه صفحه از سیگار وسط صفحه قابل تحمل تره خخخخخ
حالا غصه نخور
پاسخ:
خخخخخ
ای بابا چه خشن :)
پاسخ:
آخرش هیچی نمیشه برمیگردم ایران در خدمت شمام! میخواستی چی بشه؟؟؟ خخخخخ
بابا ختم بابا هفتم بابا چهلم :D
پاسخ:
آخ مرجان میس یو :)
آخی آره یادمه اون موقع هم بهم گفتی :)
پاسخ:
خخخخخ
عه چه باحال.... خخ
پاسخ:
منم گفتم اونا فرهنگشون همینطوره :)
نمیدونم واسه نظرشون ارزش قائلن یا نه ولی خب کلا دیدشون به زن متفاوته :)
خب من اصلا کار خطرناکی نکردم، نه جای دوری رفتم نه غذای ناجوری خوردم، ولی معمولا اتفاقهای بد به من نزدیک نمیشن خدا منو زیادی دوس داره :)
پاسخ:
خخخخخ آره چشم آدم قیژی میره خخخخ
اینو خریدم 500 تومن :D
جنسشم واقعا خوبه :)
پاسخ:
گریه نکن بچم :)
میگم کدوم عکسه توش شیشه مشروبه؟؟؟ چرا من نمیبینم :)
پاسخ:
ملت به من چه پ
:))))
پاسخ:
خو خوبه خودت فهمیدی....عاقا عکستو بفرست ها تا دیر نشده :)
پاسخ:
بخون باحاله هااااا مخصوصا از پنج به بعدش...سه هم خوبه :)
پاسخ:
بعله میدانم...مستر لهجه سرش شلوغه :)
پاسخ:
ای بابا کوجا رفتن ؟؟؟؟
پاسخ:
ینی نمیخوای بگی دختری یا پسر؟؟؟؟ لااقل بگو معنیه اسمت چیه؟؟؟؟
برو لالا شب بخیر خواب بی حفاظ ببینی
خخخخخ
پاسخ:
صدای شما رو مث دوجنسه ها در میاریم اصن تا عابروت بره خخخخخخخ :)))))
پاسخ:
کلا ده قسمته دیگه 8-)
پاسخ:
:|
باز حرف بی ربط خخخخخ
من به نشانهٔ اعتراض سکوت میکنم :)
پاسخ:
مگه من کم الکی ام که بخواد صیغه کنه...خشمِ بچه ببر رو ندیدی پس خخخخخخخخخ
حالا ننه بزرگه شما لابد خیلی خوشگل بوده وگرنه به این سحر که اصلا و ابدا گیر ندادن خخخخخخخخخخخخخخ :)))))))))))
وووو دختر پسرهای فامیل مگه شما رو گیر آوردن؟؟؟؟؟
از من یاد بگیر مهربانِ خشن باش خخخخخخخ:))))
پاسخ:
نخیر عزیز جان این خاطرات ماله 7 سال پیشِ گوجه اون موقع 14 سالش بوده و ما هنوز آشنایم نشده بودیم...خیلی هم خوشگله تازع
میگم برو از یک بخون گوش نمیدی ها!!
مامانت چکار داشت به بنده خدا!میزاشت شووور کنه خب :|
پاسخ:
چه جالب :)
راضی بودم سفر خوبی بود..چند بار کوتاه تونستم اون حس رو داشته باشم اما نه تمامِ مدت :)