شیر هم شیرهای قدیم ، وقتی میخواستن خراب بشن اول شروع میکردن دقیقه ای یه بار چکه کردن که با یه خیلی سفت کردنِ معمولی اوکی میشد ، بعد از مدتی چکه هاشون تندتر و بیشتر میشد اون وقت اگه سفتشونم میکردی بازم چکه میکردن اما کمتر، بعد از اونجایی که ما عمرا بهشون توجه نمیکردیم این چکه بیشتر و بیشتر میشد ، تازه عَ رو که نمیرفتیم ، پا میشدیم آچار میاوردیم سفتشون میکردیم... یه قانونی تو شیرها هس که میگه هر چه سفتتر ، هرزی بیشتر، همین آچار میشد بلایِ جونِ مغزیِ شیر تا بالاخره هرز میشد و مث شیر سماور ازش آب میریخت اون وقت بود که ما بر آن میشدیم تا مغزی بخریمُ شیر رو درست کنیم!!! خوبیش این بود که با یه مغزی هم همه چی حل میشد... تازه این پروسه ممکن بود از سه ماه تا حتی یه سال طول بکشه اما ... اما چی؟ هیچی!
این شیرهایِ اهرمیِ سوسول مامانیِ الان! امروز که نیت کنن خراب شن ، فردا زِرتشون درومده! بعله اینجوری میشه که دستِ بنده میمونه تو پوستِ گردو، بعد از کلی تماس و زنگ به انواع و اقسام آقای لوله کش و التماس کردن و ننه من غریبم در آوردن یکیشون پا میشه میادُ چک میکنه و میگه مغزی پغزی کارِ اینو راه نمیندازه ، شیر آشپزخونه به کُل باید عوض شه! و من که دو روزِ واسه برنج شستنُ میوه شستنُ ظرف شستن به دسشویی خانه مراجعه میکنم!!! حالا امروز رفتم شیر جدیدی از مغازه خریده و به سرپرستی قبول کردم تا فردا آقای لوله کِش بیاد راه اندازیش کنه! شاید که ما را از طی مسیر دستشویی تا آشپزخانه خلاص بنماید :)