۱۲
آذر ۹۳
خب از جمعه که اینجا آپ نشده کلی اتفاقات افتاده که هر کدومشون میتونن یه پست مفصل باشن، اینکه من ٥ شنبه رفتم خونهء ٧٦٦٠ و قصد داشتم فقط یه شب بمونم و ٤ شب موندم، اینکه خیلی بیشتر و بهتر از اونی که فکر میکردم باهاش دوست شدم، اینکه بالاخره تونستم طلسم رو بشکنم و یکشنبه باهم بریم تئاتر شهر، اینکه تا حالا ویلچر نرونده بودم و باهاش از کرج تا ایستگاه ولیعصر با مترو اومدیم! اینکه آدمها هنوزم راحت دست به کمک میشن، هنوزم راحت لبخند میزنن، اینکه من به ٧٦٦٠ ثابت کردم بر خلافِ ظاهر سوسولم خیلی هم قوی هستم! اینکه تو خونه اش واقعا بهم خوش گذشت چون انگار خونهء خودم بود! و یه عالمه ماجرای دیگه... اما تنها چیزی که اجازه نداد همهء اینا رو تو یه پست با حوصله بنویسم ، این عفونت روده ای بود که از همون جمعه بهش دچار شدم و تا دیروز به اوج خودش رسید و عملا بنده رو به یک مردهء متحرک تبدیل کرده! تازه از دیشب از یکجور سردردِ عجیب غریبِ نافُرم نیز بهر میبرم که تازه فهمیدم حاضرم یه هفته دیگه ، گلاب به روتون اسهال باشم اما این سردرد رو یه ساعت دیگه هم تحمل نکنم...
خلاصه که از شما دعا خواستاریم برای شفای عاجل، که دیدن اون همه کامنت تایید نشده خودم هم آزار میده... دنبال جلیقهء انتحاری میگشتم به اسهال انتحاری دچار شدم، کلا قانون جذب خراب شده ، خوب کار نمیکنه خخخخ
۹۳/۰۹/۱۲
ماچراجوییاتو برامون بگو خیلی دوست دارم بشنوم خیلی...خوشم میاد با ادمای دنیای مجازی در واقعیت رو برو میشی میری ملاقاتشون...حس خوبی بهم میده