1- پست قبلی رو گذاشتم برای اینکه از وقتی آدرس وبلاگ من تو وبلاگ بیان قرار داده شده، بنده گُرو گُر کامنت تبلیغاتی، اسپم و شر و ور دریافت میکنم! بعدش رفتم یه کامنت زیر همون پست 100 وبلاگ برتر بلاگ در سال 93 گذاشتم که آقا جون اینجوریه و من اذیت میشم . باورتون میشه؟؟؟ نه که نمیشه فرداش موبایلم زنگ خورد ، برداشتم دیدم یه آقای خوش بیانی هستند و میگن از بیان تماس میگیرن من بابِ کامنتی که من گذاشتم!!! :))) گفتن اگه مصر هستین برش میداریم ولی اگه دو هفته صبر کنید ، ما داریم سیستم اسپم شناس هوشمند راه اندازی میکنیم... خلاصه منم قبول کردم که فعلا آدرسم اونجا بمونه خخخخخ بعله بنده یه همچین از خود گذشته ای هستم، الکیییییی :)))))) جا داره همینجا از این همه مسئولیت پذیری تیم بیان در قبال مشترکینشون سپاسگزاری فراوان بنمایم.
2- در جریان بودید که من مچ دست راستم درد میکرد؟ اگرم نبودید الان قرار گرفتید خخخخ. در جریان بودید که یبار دکتر رفتم و آمپول و کپسول مصرف کردم و دستم رو آتل بستم ولی اصلا و ابدا بهتر نشد؟ نبودید؟؟ خب الان قرار گرفتید :))) یکشنبه به نیتِ اینکه برم کلاس طراحی از خونه زدم بیرون ولی از شدت دست درد دلم میخواست نه تنها به همه فحش بدم بلکه زمین و زمان و حتی دستِ خودمو نیز گاز بزنم. از این رو با یک مرکز طب سنتی تماس گرفته الساعه خود را به محل رسانیده و درد خود بازگو نمودم .. نمیدونم چی شد یهو لحنم عوض شد خخخخ .. بعد از کمی سوال جواب ، طبیب برای بنده زالو درمانی ، ماساژ درمانی و همچنین یک دو جین داروی گیاهی تجویز نموده... از حجرهٔ طبیب خارج گشته پای صحبت خانم منشی نشسته و دیدم واویلا... یک عدد کرمِ خونخوارِ حقیر دانه ای 8 هزار تومان.. 7 عدد زالو در دو نوبت در نسخه ام داشتندی.. هر دفعه ماساژ به مدت 15 دقیقه ، 40 هزارتومان ، شش جلسه ماساژ در نسخه داشتندی. یک عدد کرم ماساژ 18 هزار تومان و تازه اینجا از قیمت آن داروهای گیاهی بی خبر بودندی... هی فکر کردندی فکر کردندی که چکار کنم همی! این همه پول بی زبون از کجا بیارم همی.. ناچار با منشی چانه زده 20 درصد ناقابل تخفیف گرفتندی و از انجام ماساژ که اتفاقا بسی مشتاق بودندی ، چشم پوشی نموده و فقط خود را کت بسته تقدیم زالوهای عزیز نموده تا خون اینجانب نوش جان نموده و درد را از جانِ ما بیرون کشند همی...
در ابتدا از قیافهٔ زالو های عزیز چندش شدندی ولی ناچار نگاه به سقف دوختندی تا خانمِ مربوطه کار خویش کنندی و هفت عدد زالو چهار چنگولی به دست بنده چسبیدندی... بعد از کمی جیغ و ویغ اولیه ، سوزش و درد از بین رفتندی و زالوها بی رحمانه شکم خود پر نمودندی. بعد از گذشته یه ربع ، بیست دقیقه بنده با زالوهای عزیز اخت شدندی و بسیار وارسی کردمشان همی :)))) آقا این هفتا یه ساعت و اندی خون ما را نوش جان نمودندی و در راه سلامت بنده عاقبت جان به جان آفرین تسلیم کردندی...
جا داره اینجا از خانم هموستات تشکر کنم که زالوهای عزیز را به من یادآوری نموده... چون خیلی در کاهش درد من موثر بودن ... هر چند کمی سختی داره ولی واقعا ارزشش رو داشت.. حالادو هفته دیگه هم باز باید برم خودمو به هفتا دیگه تقدیم کنم همی خخخ
بعد از این با دستی باندپیچی شده به عطاری مذکور رفته برای گرفتن نسخهٔ گیاهی.. که در آنجا نیز 63 هزار تومان سلفیده و نقره داغ شدم همی :))))) اما خب من در خوردن داروهای گیاهی ید طولایی دارم و مطمئنم که اگه کامل و سر وقت بخوری تاثیر بسیار شگرفی دارند.
میتونید این مقاله راجع به زالو، جراح کوچک رو بخونید.
در ادامه شما را دعوت به دیدن زالوهای عزیز مینمایم... مسئولیتش با خودتون دوست ندارید نبینید... فردا نیاید از من شکایت کنید :))))
اولش خیلی لاغر و ریز بودن بعد هی شروع کردن به تپل شدن خخخخ از خونه بنده
این دو تا آخریا خیلی شکمو بودن آی خونی از من ریختن و خوردن خخخخ
میگن همینا سیصدتا دندون دارن آیکونه جیغ خخخ
در نهایت هم سیر میشن و یه قاشق نمک روشون ریخته میشه و تمام!