من مشغول آخ و اوخ بودم که مشتری خاطره جون کارش تموم شد در حالی که یه ربع بود بدون وقفه موبایلش آهنگ پدرخوانده رو واسمون میزد ! آره شوهرش تند تند موبایلشو میگرفت که یعنی بیا پایین ، بسه! آخ... اره من تو کابین بودم که خاطره جون تا مشتریش رفت گفت بیچاره دختره اصن دلم براش کباب شد! سمیرا جونم که داشت تو کابین پوست منو میکند ، داد زد گفت چرااا؟ خاطره جونم تعریف کرد که دختره بیچاره سه ساله ازدواج کرده شوهرش متولد ٥٩ ! دو سال اول که اصلا بچه نمیخواستن ولی بعدش دختره به شوهرش گفته داره سی سالم میشه تو هم که سنت بالا میره بیا بچه دار شیم ، اونقد گفته تا شوهره راضی شده که بااااااعشه اگه تو میخوای... بعد یه شب به نیت بچه عملیات انجام داده بودن ، ولی یهو فردای همون شب وقتی شوهره از سر کار میاد ، به زنش میگه ، ببین دیگه هیچوقت اسم بچه رو جلو من نمیاری ها ... دیشبم خریت کردم ! حالا خواست خدا میشه ، فرت با همون یبار زنه حامله میشه ... الان بچشونم بدنیا اومده بود که شوهره حال نداشت یه ساعت نگهش داره تا خانومش تو آرایشگاه باشه و هی زرت زرت زنگ میزد ! آخخخخ یهو سمیرا گفت خب تا اینجا که چیزی نبود ، خاطره گفت اره ، نگو تازه بچش بدنیا اومده بوده که زنه میفهمه ، شوهرش سه سال و نیمه با یه دختره دیگه دوسته یعنی قبل از اینکه حتی ازدواج کنه !! همشم باهاش عملیات داره و کلی پول واسش خرج میکنه و اینا ... یهو سمیرا گفت اه اه .. بخدا دیگه حالم بهم خورد از بس از این ماجراها شنیدم .. اونقد زیاد شده که آدم دیگه بالا میاره.. همشم تقصیر خود زنهاست ! گفتم چرا؟ گفت اکه همین ما زنها با هیچ مرد زن داری دوست نشیم این اتفاقها نمیفته . همین زنها هستن که اگه دلشون بخواد یکی رو بدست بیارن اونقد میرن و میان و کِرم میریزن تا دل مرد رو ببرن... گفت نظر قلبی من اینه ولی خب جلو هیچ مردی نمیگم ! گفت یه دوستی داشته که بخاطر اینکه شوهرش بهش خیانت کرده با یه بچه ازش طلاق گرفته ، اون وقت الان رفته با یه مردی که زن داره دوست شده :| میگفت وقتی زنها میخوان بد باشن خیلی کثیف و عوضی میشن خلاصه خیلی از دست زنها دلش پر بود خیلییییی... نظر شما چیه!؟
وقت عمل از بربر ها هم وحشی تریم
البته دور از جون بعضی ها که آدمند