حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۱۱
دی ۹۴
یه دوستی دارم که کلا اعتقادات جالبی داره البته اینکه میگم دوستمه فکر نکنین هم سن و سال منه ، بلکه همسن و سال مامانمه !! آره میگفتم اعتقادات جالبی داره البته برای من شاید جالبه برای بعضیها ممکنه عجیب باشه و حتی ناخوشایند، یکیش اینه که به جادوی سیاه اعتقاد داره و اینکه اشخاصی هستند که قدرتی دارند که هر چند در برابر قدرت خدا ناچیزه اما تو این سطح از جهانی که ما داریم توش زندگی میکنیم از قدرت ما بیشتره و میتونن یجورایی ما رو کنترل کنن، اینکه حتی بعد از مرگشون هم هستند و ارواح رو در کنترل دارن بماند! البته خیلی وقت نشده برای من توضیح بده اما تا اونجایی که فهمیدم این ارواح ( میگم ارواح چون اون اعتقاد داره همهء ما چیزی جز روح نیستیم ، روح بودیم ، روح هستیم و روح باقی خواهیم موند) بین تعالی روح و قدرت ، قدرت رو انتخاب کردن و بخاطر همین روحشون به سطوح بالاتر نمیره اما در سطح فیزیک با قدرت میمونه ! 
حالا کار ندارم این اعتقاد چرته و یا نه ممکنه واقعیت باشه ، یا خرافه است یا هر چی... داشتم به این فکر میکردم که اگر تو شرایطی قرار بگیرم که بخوام بین قدرت داشتن و یا راهِ بازِ تعالی ، یکی رو انتخاب کنم، کدوم رو ترجیح میدم؟ ضعیف موندن؟ و رنج و درد کشیدن تا جایی که روحم به نقاط ضعف خودش فائق بشه و بتونه یه مرحله پیش بره ، یا قدرت داشتن در سطحی که بتونم خیلی از عوامل رو به زیر دستم بکشم و  این درد و رنجها رو به کنترل خودم در بیارم ! البته بازم تاکید میکنم که سطح این قدرت  به اعتقاد دوست عزیزم فقط همین سطح جهان فیزیکیه و نه بیشتر!! من نمیتونم به راحتی به این سوال جواب بدم، چند ساعت پیش فکر میکردم راحت میتونم بگم گور پدر تعالی ، قدرت رو بچسب ، اون وقت یه ورد میخوندم و خیلی چیزها رو کن فیکون میکردم و به درک که روحم تا ابد تو همین سطح گیر میکرد اما بعدش یهو متزلزل شدم ، دیدم واقعا هنوز تکلیفم با خودم مشخص نیس ، شاید گاهی دلم بخواد یه راه معنوی دراز و طولانی و هر چند سخت جلوم باز باشه و درسته که واسم پر از رنج خواهد بود اما بتونم ادامه اش بدم و از شعفِ تعالی محروم نشم ! شاید درکِ این حرفهایی که اینجا زدم احتیاج به یه پیش زمینهء فکری جدای اونیکه از کودکی به ما آموختن داشته باشه ! مهم نیست ! اگر چیزی از اینها فهمیدین که خوش به حال من و اگر نه اشکال نداره چیز زیادی از دست ندادید :))
 
اما دوست دارم بدونم اگه یه چوب جادو داشتید مثل اونیکه که فرشتهء مهربون تو سیندرلا یا هری پاتر داشت ، تو همین لحظه و دقیقه تکونش میدادید و چیو تغییر میدادید؟ چیو خلق میکردید؟ چیه زندگیتون رو عوض میکردید!؟ مطمئنا خیلیها دلشون میخواد که جنگ رو متوقف میکردن ، داعش رو محو میکردن و همهء گشنگان آفریقا رو سیر !!! میخوام بدونم دقیقا توی زندگی شخصیه خودتون الساعه چکار میکردید؟ :))) 
منتظر خوندن آرزوهاتون هستم .. هپی نیو یِر مای فرندز :*
موافقین ۳ مخالفین ۱ ۹۴/۱۰/۱۱
آزیتا م.ز

نظرات  (۳۸)

خیلی عالیه.............




قیافتو میگم ;-) 
:-* 
پاسخ:
اولا که من از مخاطبین مذکر بوس نمیپذیرم دوما الان چه ربطی به پست داشت 0_o سوما ادب حکم میکنه تشکر کنم ، ممنون
ورد می خوندم، چوبمو تکون می دادم و مقاله امو تموم می کرد به بهترین شکل ممکن. وای کاش میشد:-(
پاسخ:
اگه چوب داشتم حتما بهت قرض میدادم صد در صد :))
۱۱ دی ۹۴ ، ۱۴:۲۴ آقای همکار
من با اون چوب ورد نمیخوندم بلکه تو رو باهاش میزدم !
پاسخ:
با هر چوب معمولی ای میشه کتک زد استاد خسته نباشید که چوب جادو رو هم حروم میکردی :))))) 
خیلی دلت پره مث اینکه
ازیتا خانم
 ببخشید واسه شوخی نه چندان خوبم :-( 
پاسخ شما تاثیر خاصی روم گذاشت :-o 
 خداییش شما خیلی خانم با حالی به نظر میرسید
وب هم عالیه.....:-) 



پاسخ:
خیلی متشکرم :)
هپی نیو یِر تو یو :**

من اولویت بندیامو گم کردم الان ؛) نمیدونم کدوم یکیو بگم !!!  

اما خب من اگه از این چوب های جادو داشتم دلم میخواست اولین کاری که باهاش برای خودم و زندگیم میکردم این بود که یه خونه تکانی اساسی میکردم و تک تک نقطه ضعف هام رو برطرف میکردم و یه ورژن جدید از لادن رو رونمایی میکردم :)
پاسخ:
جالبه پس تو خودت رو تغییر میدادی ولی من مطمئنا اطرافم رو :)))
یه نکتۀ نگارشی اینکه:
بین علائم نگارشی مثله نقطه، ویرگول، علامت تعجب، علامت سوال، و امثالهم، و نیز کلمۀ قبل نباید فاصله ای موجود باشه. در حالی که بعد از این علائم یک فاصله (space) می زنیم و کلمۀ بعدی رو شروع می کنیم. 

پاسخ:
بعله درست میفرمایید منتها من همینم که با گوشیم تایپ میکنم و با گوشیم ویرایش و پست میکنم خیلی هنر میکنم :)))
اگه میخواستم حرکتی بزنم نابود کردن کل نسل بشر از روی کرۀ زمین بود. 
خیلی هم جدی. 
پاسخ:
ای وای خدا تو رو دیده بهت چوب نداده :))))) ولی قرار بود یه نکته تو زندگی شخصی باشه این خیلی کلیه
۱۱ دی ۹۴ ، ۱۷:۳۷ مامان علی
زیاد علاقمند تغییر چیزی نیستم.ولی دوست داشتم قدرت درک خیلی چیزا رو داشتم...یا می تونستم جلوی خیلی از اتفاقات بد زندگیمو بگیرم! دلم می خواست بدونم چرا باید با ۲۸سال سن اینقدر در زمینه بچه دار شدن مشکل دارم!!! چرا باید دختر چهارروزه ی من با اون مشکل نادر پر بکشه و چرا باید دوتا بارداری ناموفق و به تبعش سقط های دردناکو تحمل کنم؟؟؟؟ حکمت این همه رنج چیه؟
دلم می خواد بدونم چرا مامانم اخلاقای خاص داره.چرا اینقدر دوست داره اطرافیانشو با رفتاراش ناراحت کنه.من خودمم مادرم،حاضرم به خاطر پسرم بمیرم،اما مادرم نه...همیشه غر و ناله...
خلاصه کلام دوس دارم قدرت فهم خیلی چیزا رو داشته باشم...
پاسخ:
خدا رو شکر که یه بچه داری غصهء اون اتفاقها هم نخور خیلی ها این روزها باهاش درگیرن 
ایشالا که روز قدرت فهمش رو پیدا میکنی یا حداقل قدرت هضمش رو ... شاید این بزرگترین گام بشری باشه که بفهمه چرا باید رنج بکشه ؟؟ 
۱۱ دی ۹۴ ، ۱۷:۳۹ مامان علی
یه سوال از آقای نیما.شما همون آقا نیمای مشهدی هستین عایا؟!
پاسخ:
با شما هستن
من که کلا نمیشناسم
نظری ندارم!
پاسخ:
اوکی شما شانس استفاده از چوب جادو رو از دست دادید
۱۱ دی ۹۴ ، ۲۱:۰۴ چپه الدوله
فیلم کت جاودیی رو یادته؟کت هام رو تبدیل می کردم به اون کت
پاسخ:
محشررررره ... وای خدا .. آیکون چشم قلبی 
خوشبختی محض رو برای برادرم اول و بعد برای پدر و مادرم نیخواستم
و البته مسلمه خوشبختی به انواع مختلفی تعریف میشه و این که شرایط زیادی برای تحققش لازمه..
شایدم میگفتم من اولین نفری باشم از اعضای خانواده ک میمیرم.
پاسخ:
بنظرت تو اولین نفری باشی که بمیری ، خودخواهی نیست؟؟؟ یعنی تو بمیری که رنج از دست دادن رو نبینی اما مادر و پدر رنج از دیت دادن دختر ببینن؟؟؟؟ !!!!!!!! نچ نچ :))) دور از جونت البته
من یه ورد میخوندم و همه بانک ها رو از رو زمین ناپدید میکردم ، به خاطر شغلمه ها 
پاسخ:
عه من نمیدونم شغلت چیه ؟؟ الان برام سوال شد
ارن وقت ملت باید پولاشون رو تو بالشتشون میذاشتن
خودم و مارس رو پرت میکردم وسط نیویورک با یه عالمه پول و و یه خونه ی خوشگل که استخر داره با نورپردازی عالی!
پاسخ:
اخ ارزوت به من نزدیکه :))))) ولی من نیویورک نمیرفتم :)))


راستی میلو بابت اون کامنت خصوصیت که ج ندادم معذرت میخوام راستش حال روحی و شرایط محیطی اصلا خوبی نداشتم ، نه چیزی به ذهنم رسید نه حتی میتونستم بیام بگم که نمیدونم ... ببین دیگه چقد اوضاع خیط بود ، عنی وی امیدوارم با دوستت خوش گذشته باشه
من همیشه به غول چراغ جادو فکر می کنم :) همیشه سه تا آرزو رو واسه خودم می کنم :دی گاهی حتی انگار که واقعا قراره یه روز پیدا بشه مدام آرزوهامو عوض میکنم ، میگم نه این باشه بعد میگم نه یه چیز دیگه میخام :))))))))))

آرزوهای من همیشه واسه خودم بوده، خوب خودخواهانه راجع به بشر در اون سه تا آرزوم جایی نیس :دی 
آرزوها هم یه روز پولدار شدن، باهوششش بودن در حد بی نهایت، اعتماد به نفس خفففففن خخخخخ 
خلاصه که رویاپردازیه دیگه :دی
پاسخ:
منم کم سن که بودم خیلی به اون غوله فکر میکردم همیشه هم اولین ارزوم این بود که : زین پس تموم آرزوهای من بطور اتوماتیک برآورده شود :)))) تازه دو تای بعدشم میبخشیدم بخودش اینجوری خخخخخخ

بنظر من پول زیاد اعتماد بنفس هم میاره بعدشم اصن مهم نیست که دیگه باهوش باشی کسی توجه نمیکنه خخخخخ
فقط باهاش جهت کسب پول تلاش می کردم فقط و فقط پول! اونم پول زیاد!! تعالی روح تو فاز من نیست. جدیدا فقط پووووووووووووووووول
پاسخ:
بله بله ، حلال ٩٠ درصد از مشکلات این روزهای ما
۱۲ دی ۹۴ ، ۰۳:۳۹ کرگدن آبی
اینکه قدرتو انتخاب کنی، یعنی در یه دنیایِ مسطّحِ خسته کننده بمونی، شاید ایده جالبی به نظر نیاد. اینکه آگاهانه هم خودتو بندازی تو هَچَلِ تعالی، هم جرأت میخواد، هم انگیزه. انتخابِ سختیه!

+اگه چوب جادو داشتم، زادوولد رو متوقّف میکردم، منقرض شیم بره پی کارش! به قولِ روسو، آدم هرچی خوبی دستش رسیده، جوری بدش کرده که خدا هم نتونه جمعش کنه! (با دخل و تصرّف)
پاسخ:
اولا که ممنون که راجع قسمت اول هم یه نظری دادی داشتم عقده ای میشدم :)))))) دوما بنظرت این دنیا مسطحه؟؟

تو هم مث محسن پس نسل بشر رو میترکوندی ولی تو یکم ملو تر حداقل به اینا که هستن اجازه میدادی تا اخر زندگی کنن بعد تموم بشن ولی اون یهو میخواد منهدم کنه ؟؟؟ شما اردبیلیها چتونه وُلک ؟؟؟؟ :)))))))

سلام

اگه میتونستم چیزی رو تغییر بدم. درکم رو به واقعیت نزدیک میکردم تا اسیر توهمات،‌ پیش داوری و عقده های خودم نباشم.

پاسخ:
باریک الله به شما ، که خودسازی میکردین
ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چقد سخت بود چی گفتی
پاسخ:
حالا اولش سخت بود شاید آخرش که ساده بود فکر کنم به آخرش نرسیده هنگ کردی :))))
خب....من اولین کاری که میکردم با اون چوب جادو یه صندوق پر از چوب جادو ظاهر میکردم بطوریکه چوبهای جادوی درونش هیچوت تمام نشوند...آخه میدونی...من کلی آرزو و اینا دارم....یه دونه جواب نمیده به مولا....زندگی خرج داره....
اما یکی از کارهایی که میکردم این بود که میزدم به مادر بزرگهایم و حال هر دوتاشونو خوب میکردم...مخصوصا زانوی مامان بزرگ (مامان مامانم)...بعدشم دیسک گردن خودمو خوب میکردم...
اگه میشد آرزوی عمومی و بزرگتر کرد، با اون چوب یک دستگاهی ظاهر می کردم که آدم رو اسکن کنه و هر بیماری داشته باشه در عرض چند ثانیه خوب بشه...
و کلی چیزای ریز و درشت دیگه که باید اون اولیه (صندوقو میگم) برآورده بشه تا به اینها برسم....:)))
پاسخ:
پس فکر شما هم به فکر کودکیهای من نزدیکه که به غول جادو میگفتم آرزو میکنم که زین پس همه آرزوهام اتوماتیک برآورده بشه :)))))

بابت دیسک گردن دردناکتون واقعا متاسفم ، درد همیشگی داشتن خیلی سخته چون خودم تو کمرم دارم کاملا میفهمم، متاسفانه کاری از دستم بر نمیاد جز اینکه بگم دکتر سنتی خیلی متبهر میشناسم دوست داشتید معرفی کنم ! اگر به درمانهای سنتی اعتقاد دارید. در راستای بهبود وضع عمومی بدن و کاهش درد
خب راستش همین الان یکی از اون آرزوها برآورده شد.....میخواستم بگم که یکی از اون چوبهای جادو رو میزدم به وبلاگ شما که زود جواب کامنتها رو بدین و نره تا 10 روز دیگه....اما گفتم یه وقت ناراحت میشیدو ننوشتمش...الان اتفاقی و با ناامیدی اومدم و دیدم جواب دادین :))))))))))))
طب سنتی رفته ام...دو بار...خیلی هم متبهر بود....اما اثری نداشت. فکر کنم یکبار بهتون گفته بودم. حالا شما معرفی کنید ببینیم چی میشه...شاید تبهر با تبهر تفاوت داشته باشه...
:)))))))))))) (این بخاطر پاسخ کامنتها بود دوباره) :))))))))))))) (این همون بود)
پاسخ:
چه جالب خوشحالم باعث خوشحالیتون شدم :)))) هر چند ارزوهای بیخود زود محقق میشن :)))))))

منم دکتر خیلی رفتم اما این یکی یکم فرق داره
ممنون :)))

پاسخ:
خواهش :)
زندگی پدر و مادرم را تغییر میدادم تا سالم باشن و شاد 
پاسخ:
سلامت باشن ایشالا به فکر سلامتی خودتونم باشید بد نیست ها :)
یه قالیچه پرنده آرزو می کردم:)
پاسخ:
من احتمالا هواپیمای شخصی :))) از چیزهای مدرن بیشتر خوشم میاد 
۱۲ دی ۹۴ ، ۱۷:۴۱ استغفرالله جان
سلام ازی جان.هپی مپی
من با چوب جادوییم ی ساعت برنالد (ازاونا ک زمانو نگه میداش )میاوردم ک زمانو نگه داره بعدش میرفتم خیلی جاها ک الان توو این شرایط نمیتونم برم .
پاسخ:
فکر خوبیه بدک نیس ولی بدیش این بود که همهء ادمها هم توش ثابت میشدن یجورایی ادم تنها میشد
من واسه خودم کللللی پول تولید میکردم تا چیزایی که دوس دارمو باهاش بخرم 😊 
پاسخ:
اخ اخ پوووووول مث اینکه معضل همگانیه
من عاشق اینجا شدم با اینکه دنیامون خیلی فرق داره باهم ولی اینجا خوبه حالم
پاسخ:
خوشحالم :) 
مرسی
من ارزو میکردم همه خیلی مهربون باشن:d
پاسخ:
اخییییی خوبه ولی کافی نیست :)))
خب هواپیمای شخصی رو با پول  می شه خرید ولی قالیچه پرنده یه چیز جادویی گیر نمیاد که:دی
من می تونم با قالیچه پرنده ام کلی کار انجام بدم ولی با هواپیما نمی شه سوختش تموم می شه:)
من چیزای جادویی دوست دارم :))
پاسخ:
هواپیمای جادویی میساختم بدون سوخت بدون آلودگی :)))))
مخم هنگ کرد برای پاراگراف اولی... ارور می ده لامصب...

خو من همچین وسیله ای می داشتم عمرم رو قیچی می کردم باهاش که کوتاه و کوتاه تر بشه... یهو ببینم آخرش هستم و خلااااااص :)
پاسخ:
تشخیص پزشک : شما دچار دپرشن حاد هستی لطفا هر چه سریعتر به دادش برسید :))))
۱۳ دی ۹۴ ، ۱۰:۱۰ استغفرالله جان
سلام ازی جان.هپی مپی
من با چوب جادوییم ی ساعت برنالد (ازاونا ک زمانو نگه میداش )میاوردم ک زمانو نگه داره بعدش میرفتم خیلی جاها ک الان توو این شرایط نمیتونم برم .
پاسخ:
چرا دو بار کامنت دادی دختر ؟ 
۱۳ دی ۹۴ ، ۱۲:۲۳ چپه الدوله
آیکون شریک شدن آرزو خخخخخخخ
پاسخ:
مچکرم مچکرم :))
۱۵ دی ۹۴ ، ۰۰:۱۷ مامان علی به آقا برنا😁
اون دکتره شاید متبهر بوده،اما متبحر نبوده ها!!! تبحر مهمه نه تبهر( آیکون سرگیجه:)))
پاسخ:
من چی نوشتم؟؟؟؟ اخ اخ
۱۶ دی ۹۴ ، ۰۴:۴۱ کرگدن آبی
میخواستم منم همینو بگم، ولی دوستمون، مامان علی، پیش دستی کردن. متبحّر درسته مجیدجان دلبندم!!! =)))

درمورد سوالت از من:
اگه اینجوری در نظر بگیریم که تعالی ای وجود داره که رسیدن بهش در این دنیا ممکن نیست، فقط میشه براش توشه جمع کرد یا به عبارتی زور زد. آره این دنیا سطحیه!

در مورد محسن:
داداش من که هنوز چوبی دستم نرسیده، رسید دستت از همین اردبیل خودمون شروع کن به انقراض! :))))

در موردِ دوستان:
غیر از آرزو کردن، چهارتا جمله فلسفی هم بگین خب :/ عهه! :دی
پاسخ:
توشه ای در کار نیست فقط این دنیا خشنه پس ادم رو صیقل میکنه ...

خخخخ در مورد دوستان رو خوب اومدی :))))
۲۷ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۰۱ ساکن طبقه 40
راستش هر کاری یک هزینه ای داره ، مثلا برای دکترا گرفتن شما باید 12 سال عمرتو هزینه کنی یا ...
من میخوام یه سری کارهایی بکنم که هزینه داره و من به شدت از هزینش طفره میرم. یعنی جرأت هزینه اش رو ندارم. راستش این چوب هری پاتر که از پره ققنوسه اگه میتونس این هزینه ها را حذف کنه خیلی خوب بود.
اما درکل، دوست ندارم راه تعالی ام با به  دست آوردن هرچه خوشایندمه از بین بره ... تعالی معنوی برام مهمتره.
عمل دو گونه است ، آنکه رنجش برود و پاداشش بماند، و آنکه لذتش برود و عذابش بماند.
پاسخ:
بله و لا غیر :)))
ارزو میکردم ارادم بره بالا و بتونم به سختی ها و مشکلات زندگیم غلبه کنم در عین حال شاد باشم چه شعاری شدB-) یه ارزوی دیگم دارم کنکور یه رشته خفن تو یه دانشگاه مشتی مثه  امیر کبیر قبولشم
پاسخ:
من کلا جای تو بودم ارزو میکردم در هاروارد یا کمبریج مشغول به درس میشدم :)))
راستش پول و زیبایی بی نهایت!
پاسخ:
وای پول اخ پول درمون هر دردی بعد از سلامتی :))
ازونجایی که طاقت دوری از خانوادمو ندارم و اونا باهام نمیان همچین آرزویی نکردم
پاسخ:
پستمو یادم نیس ... خخخخ دیگه خیلی دیر کامنت نهادی 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">