حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۱۲
مهر ۹۵
١٠٠٠ روز از روزی که وبلاگم تو بلاگفا ف. یلتر شد و اومدم به بلاگ گذشت ، یادمه اون روزها چقد اومدنم به بلاگ مخالف داشت ، همه غر میزدن نمیتونیم از لیست دوستان بلاگفا بخونیمت ، اینجا شکلک نداره ، اینجا بی روحه و هزار دلیله دیگه واسه غر زدن ، اما من اینجا موندم ، تا جایی که خیلیها بلاگی شدن ... :) 
درسته که این روزها خیلی کمتر از سابق مینویسم اما وبلاگم همیشه واسه من یجای محبوب بوده ، شاید این روزها خیلی کم کامنت میگیرم اما از اینکه خونده میشم لذت میبرم ، تک تک شماهایی که هنوز منو میخونید واسم مهمید و وقتهایی که یه مدت سر و کله ام پیدا نیست ، نسبت به شما عذاب وجدان میگیرم... شاید نوشتنهام کم شده اما از همون بچگی نوشتن واسه من یه امر حیاتی بوده ، نمیتونم ننویسم. یه چیز جالب ، شایدم خنده دار در مورد من اینه که من هیچوقت تو زندگیم دفتر خاطرات نداشتم حتی اون موقع که مُد بود!واسه یه بارم تو دفترچه یا سررسید ننوشتم... دبستانی هم که بودم واسه دوستام داستان مینوشتم ، هر چند وقت یبار میدادم بخونن، بعضی از داستانهاشم دنباله دار بود، هنوز اسم شخصیتهای داستانهام یادمه :)) انگار از همون موقع واسم مهم بوده که چیزهایی که مینویسم رو کسی بخونه :)) مرسی که هنوز هستید با این همه قطع و وصلیه من خخخخ !! 
 
تشکر ویژه از Ali.A واسه یادآوری روز هزارم وبلاگ :)
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۱۲
آزیتا م.ز

نظرات  (۲۵)

هیچ وقت یادم نمی‌ره:))
وبلاگت فیلتر شده بود و من آدرس جدیدتو نداشتم و نمی‌دونستم کجایی تااااا از طریق یه وبلاگ دیگه پیدات کردم و اولین کامنتی که واست گذاشتم اولین کامنتی بود که داشتم توی بیان می‌ذاشتم و تا قبل از اون هیچ وقت حتی اسم بیانم نشنیده بودم و خوب طبق معمول من، عین این ذوق زده‌ها کامنت گذاشتم که اینجا چه خفنه :))) و هر خط کامنتمو با اون امکانات ویرایش یه شکلی کردم:دی

یادمه تو جوابم نوشته بودی خطاب به بقیه: ازین یاد بگیرید که اصلا غر نمی‌زنه اینجا چیه و استیکر نداره و فلان و بیساره :دی

پس هزاررر روز گذشته از اون روزها، هعییی چه روزهایی که توی این هزار روز داشتیم و واقعا یکی از بهترین قسمت‌های خاطرات وبلاگ نویسیم تا همیشه خواهند بود :*
پس مبارک باشه هزار روز شدن بی حفاظ :)
پاسخ:
خخخخ از همون موقع الگو بودی پس :))))

اره به همین راحتی هزار روز گذشت ، روزهای بد روزهای خوب :)

مرسی عزیزم ... 
هزارتایی شدنت مبارک آزیتا! توی اینستا فعال تری :دی
پاسخ:
چون اونجا فعال بودن آسونتره ... 
مرسی
۱۲ مهر ۹۵ ، ۰۸:۱۹ مترسک ‌‌
پس آه شما بود که گریبان بلاگفا رو گرفت و همه رو بیانی کرد :))
هزار روزگی مبارک ;)
پاسخ:
اره من خیلی وقت قبلش حلوای بلاگفا رو خورده بودم ؛)) کلا باهاش حال نمیکردم :دی
ممنون :)
هزاران روز دیگه با خوشحالی ...
امیدوارم :)
پاسخ:
ممنونم :)
هزار روزگی وبلاگت مبارک
کمیت مهم نیست، کیفیت مهمه!
استیکر مالی کشی به کم پیداییت:))
پاسخ:
من فدا دستان زحمتکش ماله کشت بشم :))))) مرسی جوجو
سلام ازیتا خانم،
من ماه هاست که خواننده خاموش شمام و از همینجا اینستای شما روهم پیگیری میکنم..چرا خصوصی شدین؟اتفاقی افتاده؟دیگه دسترسی به اینستا و مطالب شما وجود نداره.
ممنون
پاسخ:
سلام
برای جلوگیری از حضور پررنگ خاموشان :))) ادم فکر میکنه کلی چشم در سکوت نظاره اش میکنه و حس خوبی نداره ، لطفا یه اکانت اینستا ایجاد کنید و فالو کرده معرفی کنید و آن وقت عکسها رو نظاره نمایید :) البته در صورت تمایل ... 

البته این جواب در پاسخ به کامنت بقبه دوستانم هست که از خصوصی شدن اینستا شاکی شدن و خصوصی اعتراض نمودن :))
خب شاید همه گوشیشون اینستا نداشته باشه :((
تجدید نظر کنید:( البته در صورت تمایل
پاسخ:
یعنی رو گوشیتون اینستا نصب نمیشه؟؟ این روزها همه یه وسیله هوشمند دارن دیگه فکر کنم :/

فعلاکه پرایوت هست تا مدتی شاید بعدا دوباره عمومی کنم
اوهوم :(((
پاسخ:
چه بد :/
سلام
م ن م ی خو ا م ب گ م که این جا خی لی قط ع و و ص ل م ی شه هه ه ه ه
هزار روزگی وبلاگتو تبریک میگم، ان شالله با ننه شهرزاد محشور بشی خواهر هههه
جون آزی مهمیم واست؟[تفکر نسبتا عمیق و ژرف]
منم ده ساله بودم یه داستان کوتاه گفتم اما کسی به داستانم توجه خاصی نکرد بعدش در عنفو.ان جوانی یه سری شعر و داستان کوتاه گفتم و بازم کسی توجه خاصی نکرد و منم دیگه توجه نکردم واسه همینه چن ساله کلا هیچی نمینویسم هههه
البته شعر و داستانام ضعیف بودن واسه همین خودمم انگیزمو از دس دادم
پاسخ:
قطع و وصل دست خودم نیس:)) 
ولی داستانهای من خیلی طرفدار داشت وقتی دیر میشد همه اعتراض میکردن :)))))
مبارک هزارمین روز....هزار هفتگی را همین جا اعلام کنی. :)
خیلی خوبه این جور بشه...خیلی دوست دارم وبلاگ به این خوبی همیشه باشه. تقریبا اکثر وبلاگهایی که میخوندم ، بعد از یه مدت حداکثر چند ساله بستن.
فقط اینجا نمیدونم چرا شکلک نمیذارن یعنی فناوری پیچیده ای داره آیا؟!
پاسخ:
ممنونم مچکرم 
من از سال ٨٧ تا حالا به هر زور و ضربی بوده نوشتم و همیشه دلم میخواد ادامه بدم یا حتی یه بلامر موفق تر بشم حتی :) شاید وقتی دیگر
عه اینستات خصوصی شده؟!
من میخوام به آبجی نیکو سر بزنم و علاقه ای به وصل شدن با گوشیم ندارم!
اگه نمیتونی عمومی کنی به نیکو بگو مثه تو لینک اینستاگرامشو بذاره تووی وبش
پاسخ:
امر و فرمایش دیگه ای ندارید عایا؟؟ شاید اونم علاقه نداره بذاره وبش
 آیدی اینستای ایشون اینه 

Nikoo_7660 میتونی سرچ کنی 
راسی اون پستی که تووی وب نیکو بود و گفتم درباره حرم امام حسینه، اسمش سرزمینهای مقدسه... 9آذر 94
پاسخ:
من همه پستهاش رو قبلا خوندم 
1000 روووووز؟
پیر شدیم رفت :)
پاسخ:
اره ١٠٠٠ رووووووووز به همین راحتی ... پیر میشیم 
ایشالا روز ده هزارم
پاسخ:
مچکرم ...
حق با توئه البته منم در عین آرامش اینا رو گفتم و از کوره در نرفتم
من اگه میخواستم اینقد محدود نگاه کنم قطعا خیلیا رو باهاشون دوست نمیشدم!
من تو رو هم با وجود اینکه شاید خیلی اختلاف با هم داشته باشیم قبول کردم و آبجی خودم میدونم و دیگری شاید تو رو به بدترین نسبتها متهم کنه اما من دل پاک تو رو قبول دارم
البته یه کمی ناراحت شدم که واکنشم در قبال حرفات اونم ناخواسته این ترانه بود:

منم اون مرداب پیر
از همه دنیا جدام
داغ خورشید به تنم
زنجیر زمین به پام

حالا دوس داری پاکشون کن
پاسخ:
واقعا من چیزی نگفتم که بخوای ناراحت شی حالا شدی نمیدونم چرا ! 

دیگریهایی هم که گفتی منو به چیزهای بد ممکنه متهم کنن واسه من پشیزی ارزش نداره و اصلا اهمیت نمیدم! واکنش من به فکر اونا فقط خنده است ... بحثش طولانیه اینجام جاش نیس

والسلام نامه تمام
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته هههه مذهبیم خودتی، دوز دارم هههه
پاسخ:
بعضیا جالبن مث تو ، مذهبی اند ولی دوست ندارن بهشون بگی مذهبی خخخ 
1000 روزگی وبت مبارک آزی جون
پاسخ:
مرسی میترا جون :)
وبلاگ یه جورایی مثل خونه ی پدریه.. همه مون رفتیم ولی ته دلمون حس میکنیم همیشه درش بازه واسمون.. یه جای امن تو دنیای شلوغ ناامن...
پاسخ:
من نمیرم من یا شروع نمیکنم یا تا تهش میرم :دی
۱۶ مهر ۹۵ ، ۰۱:۰۹ کرگدن آبی
حالا ریز ریز ریز قرو بیاااا آهااااا! :))))
عقبیا دستا شلهههه :))
پاسخ:
حالا برعکس:)))
یادش بخیر، از اون روزها گفتی پس این هم از من بشو. تازه وب خونی رو شروع کرده بودم که از طریق میادی خدا بیامرز(ایکون نیشخند) با بی حفاظ اشنا شدم. حقیقتش در وهله اول دید خوبی نسبت به بی حفاظ نداشتم، چون از طرفی بعضی پستا و مضمونشون برام عجیب و مشکوک بودن و از طرفی همیشه یه داستانی توی کامنتای مخاطبا هم پیش میومد از جمله اون عاشق دل سوختت. خلاصه تا اومدم ببینم جریان از چه قراره چیلتر شدی!!؟
من موندم و یه دنیا فضولی. چیلتر شدنت هم مزید بر علت شد پی وبت رو بگیرم(دیدی از چیزی منع میشی تازه بیشتر طرفش میری) خلاصه ان شد که اینچنین بعد هزار و اندی روز در خدمتتتون هستم پشیمونم نیسم :))
پاسخ:
عجیب و مشکوک +_+ اتفاقا من نحوهء نوشتنه اون موقعم رو دوست داشتم نترستر مینوشتم ولی از اون مسائل کامنتی که ایجاد میشد خوشم نمیومد هر چند خیلیها خوششون میومد :)))

به هر حال مرسی که میخونی هنوز
سلام آزیتا جون خوبی؟ منم بعد مدتها سر زدم. با ده پونزده ثانیه تاخیر اسم وبلاگت یادم اومد. من دیر ب دیر میام. اما میام :) سلامت باشید انشالا. راستی درد کمرت خوب شد؟ تو یکی از پستات ی کتاب معرفی کرده بودم. فک کنم راز جوانی
پاسخ:
درد کمرم که خوب نشدنیه فقط میشه کنترل و مدارا کردش... خیلی دیر به دیر میای ها :))( 

اون کتاب هم نخوندم هنوز متاسفانه
سلام

می خونم شما رو
و می نویسم شما رو
پاسخ:
ممنون منو میخونید اما منو مینویسید یعنی چی؟
عجیب و مشکوک بیشتر از این نظر که باورت نداشتم،به خودت شک داشتم. بعضی پستات یه جوری بود انگار ملت رو میخوای سرکار بذاری یا مثلا جلب توجه و مخاطب کنی، در کنارش اون مسائل کامنتی هم بود. همین سفر به مکه ات، کسی ندونه فکر میکنه اوهامات یه نوجوونه :))) خلاصه با شناخت بیشتر سو تفاهم پیش اومده مرتفع شد.
پاسخ:
سر کار ؟!!!! -_- من؟؟ اوهامات یه نوجوون :// اینجوری باشه من کل زندگیم اوهاماتی بیش نیس داداش خخخخخخ
بابا بیخیال ;) گفتم که حسی مقطعی بود. سوتفاههم با اندکی ضمیمه بدبینی. بعدها اتفاقا نظرم کاملا برعکس شد و جذب نوشته هات شدم. یادت باشه یه کامنت هم در مدحت نوشتم خخخ.
پاسخ:
بیخیال شدم :))
نصف شبی دچار ریزش گسترده پر شدم وقتی دیدم که بی حفاظ۲۰۰۰روز رو هم رد کرده. انگار دیروز(حالا نه پریروز) بود هزاره اش رو تبریک گفتم!
... زود دیر میشه،نه؟
پاسخ:
دیدی چقد عمر گران زود میگذره 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">