حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo

۱۴ مطلب با موضوع «تصور کن،حتی اگه سخته!» ثبت شده است

۲۶
دی ۹۲


دلم میخواهد بیایی، دستم را بگیری و بزنیم به دل کوه ، به دلِ جاده، به دلِ طبیعت! این روزها این حوالی هوا خیلی خوب است! این حوالی، زمستانها، بهار میشود! بهار میشود دیگر! بهار بودن به همین است دیگر به هوای خوب ، به سبز بودن، به آفتابِ لطیف! این روزها اینجا بهار شده است و همیشه تنها ماندنها، در خانه ماندنها هنگام بهار ، سخت تر میشود! وقتی بهار است باید کسی باشد، باید کسی پیدا شود، باید کسی را داشته باشی....که دستت را بگیرد ، باهم بروید در دل طبیعت و مَست شوید! که کوله پُشتی یتان را پُر کنید از بار و بندیل و خوراکیهای خوشمزه...که بروید یک جایی که هم سبز است هم خلوت است ، هم  کمی سرد است! آتیشکی روشن کنید و یک چایِ زغالیِ نه چندان بهداشتی عمل بیاورید و بزنید به بدن! که من از توی کوله پُشتیِ سبزم خرما بیرون بیاورم و بگویم ،قند چیه میخوری؟ بیا خرما بخور هم مفیده هم بی ضرر! کسی باشد که فکر همه چیز را کرده باشد! با خودش پتو مسافرتی هم برداشته باشد...توی کوله پُشتی اش را که میگیردد، صد قلم جورواجور پیدا شود! اصلا هم اهمیت ندهد که خیلیهاشان ممکن است به کار نیایند و فقط بار سنگینی باشند! وقتی هم که بهش میگی اینها را دیگر چرا آوردی، بگوید ،گفتم شاید لازم بشه، حالا مهم نیست! که مثلا توی کوله پُشتی اش بگردد یک شکلات پیدا کند و بدهد به تو، که وقتی میگذاری دهنت از سنگ مانند بودنش بفهمی ،که شکلاتِ ممکن است یه قرنِ اخیر را در کوله پُشتیِ مذکور به سر میبرده! اما مهم نیست! مهم این است که در دلِ طبیعت که هستی کوفت هم که بخوری، خوشمزه به نظر میاید! بعد تو آواز خواندنت بگیرد ، او هم گوش کردنش! بعد او خواندنش بگیرد، تو گوش کردنت! باد بیاید ،صداهایمان را باد ببرد! مهم نباشد که رویِ نُت میخوانیم یا نه! در طبیعت که باشی...خارج هم که بخوانی، باحال میشود! این روزها، این روزها که هوا بهاری است، یک نفر باید باشد!


هردو عکس

18 اردیبهشت 1391

منطقه وارنگه رود

جاده چالوس

۲۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۶ دی ۹۲ ، ۱۳:۳۳
آزیتا م.ز
۱۴
مرداد ۹۲

تصور کن...تصور کن...


کنار دریا...تو یه ساحل تمیز! تو یه ساحل آزاد!!! پا برهنه روی شنهای نرم طلایی راه میرید...یه نسیم خنک مطبوع از سمت دریا میادو صورتتون رو نوازش میکنه...سکوت رو فقط صدای موجهای خوش اخلاق دریا بهم میزنه...روبه دریا می ایستی...دستهات توی دستهای یه نفریه که میدونی خیلی دوست داره...مثل خودت قدر این لحظه رو میفهمه! نفس عمیق میکشید...مسابقه هر کی بیشتر نفس نگه داره میذارید!!! بعدش قهقه میزنید زیر خنده....

همونجا میشینید2 تا شلیل از کیف در میاری که یکمی گرم شدن اما مزه شون دوبرابر شده! شلیل رو گاز میزنید آب شلیل جاری میشه اما اصلا مهم نیست که بچکه رو شنهای ساحل....همون موقع که صدای مرغهای دریایی هم میاد...یه بوسه با طعم شلیل!! :)

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۴ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۰۴
آزیتا م.ز
۱۳
مرداد ۹۲

هر جا بری میام ،دلگرمو بی قرار، بی من سفر نرو....

 ...

اونقدر دلم سفر میخاد....

ازون سفرهایی که آدم توش پر میزنه!

آدم باهاش رُشد میکنه!

خسته میشه، گشنه میشه!!! اما 1 جا 6 صبح تو جاده پیدا میشه، یک نیمرو با یک چای شیرین تو یه رستوران کثیف و داغون میخوره همونجام مجبورِ چشم و دماغشو ببنده بره دستشویی! اما وقتی برمیگرده تو ماشین با همسفرش ،صدای خنده شون هواست....بعد یه نگاه قشنگِ معنادار و استارت ماشین...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۳ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۰۳
آزیتا م.ز
۳۰
خرداد ۹۲

دلم یه شب دو نفره میخواد...با

شراب و 

شکلات و 

شمع و 

شعر و

شرم و 

شهوت و

شیرینی ...

دلم میخواد این هفت شین را باهم!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۳۰ خرداد ۹۲ ، ۰۷:۴۷
آزیتا م.ز