باید بگویم این روزها که بعضی از شماها دلتان برای آزی تنگ شده است ، دل خودم هم نیز برایش تنگ شده است... یا اون آزی من نبودم یا من آزی نیستم!!! روزهاست صفحهٔ ارسالِ مطلب جدید روی تبلتم باز است هر بار دستم را روی کیبورد میگذارم، زور میزنم اما کلمه ای از ذهنم خارج نمیشود، ذهنم پر از حروفِ سر درگمه که کلمه نمیشوند...
این روزها که من و خیلیها از سکوتِ بی حفاظ رنج میبریم ، بعضیها هم خوشحالند... آنهایی که در ظاهر دوستند اما در باطن معلوم نیست اسمشان را چه باید گذاشت... آنهایی که با رفتارهای خاله زنکی... بی حفاظ را برای من دردناک کردند... تو آرشیو وبلاگ مرحومم از سال 87 بارها وقفه های طولانی افتاده بود اما دلایل اون وقفه ها کاملا با الان متفاوت بوده... الان همه چیز برای نوشتن در اختیار دارم... دوستانی که دوستانه منو میخونند، مخاطبهای خاموشی که بی توقع میخونن... کسایی که اینجا رو دوس دارن، اینترنت، سوژه و هر چیزی که لازمه...اما ... وای از آن روزی که یک جمله یک رفتار یک آدمِ قاتل روح و انگیزهٔ آدمها را بکُشه...
خیلی دلم میخواست میرفتم جلوی صورت همون چند نفر انگشت شمار می ایستادم، تو صورتشون تف میکردم و بهشون میگفتم کاشتنِ تخم نفرت و دل زدگی خیلی آسونه، آسونتر از اون چیزی که فکرش رو بکنید..به آسونیِ چند تا کامنت گذاشتنُ چند تا اس ام اس زدن... و به همین راحتی میشه قسمتی از روحِ یه آدم رو کشت یا اینکه تا مدتها به کما فرستادش...
این روزها منم دلم برای آزیِ قبل از اون روز کذایی تنگ شده... روزِ کذایی ای که یه آدمِ بی مرام و بی معرفت از حماقتِ یکی دیگه استفاده کرد... و یه آدمِ احمق ناخواسته تخمِ نفرت رو تو دل آزی کاشت... من دوستیِ هیچ کدوم از شماها رو نادیده نمیگیرم، برای تک تکِ کامنتهاتون ارزش قائلم... همتون رو دوس دارم... شاید بگید بی انصافیِ، دلخوری از یه نفر باعث بشه بی حفاظ سوت و کور شه... اما اون تنها یه دلخوری نبوده... یه باور بود که شکسته شد و طول میکشه یه زخم رو بگیره و خوب شه و آدم فراموشش کنه...مخصوصا که نتونی روی زخمت مرحمی هم بذاری...
هیچوقت نخواستم بی حفاظ بشه مرثیه گاه، غمخانه یا پر بشه از آه و شکایت ، ولی باید به همتون میگفتم... به همتون میگفتم که بی انگیزگی، دل زدگی و خشک شدنِ قلمِ من بی دلیل نبوده! باید بهتون میگفتم هیچوقت به آدمهای چیپ محبت نکنید، فراتر از ظرفیتِ آدمها باهاشون پیش نرید... اون وقت یه روزی یه جایی... اتفاقی میفته که ممکنِ در ظاهر ساده باشه اما در باطن عمیقا تاثیری کمتر از مردن نمیذاره...
باید بهتون میگفتم من ویروس وبلاگْ جمع کنی نگرقتم...در من چیزی فرو ریخت...
من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هر چه کرد ،آن آشنا کرد
۲
۰
۹۳/۰۳/۰۹
آزیتا م.ز
پاسخ:
نزدیک که نبوده ولی کسی بود که در حقش خیلی خوبی کرده بودددددم خیلیییییی
پاسخ:
یا مثلا فکر کرده باشی دوستته غافل باشی =/
:-*
پاسخ:
مووووچ بغل
این نیز بگذرد :)
پاسخ:
عه واااا ببخشیییییید
عررررررررر ببخشیییید :D
پاسخ:
مرسی... انتظار کامنت هر کی رو داشتم جز تو :)
ممنون میادی :-*
پاسخ:
در حال دایورت کردنم اما انگار کمی بطول انجامیده:)))
پاسخ:
خون میجهد از گردنت با عشق و بی رحمی
در من دراکولای غمگینی ست ، میفهمی؟
پاسخ:
قلبون دخملم بررررم :-*
پاسخ:
اوه اوه... هفت تیرت رو بگیییر اون ور بابا :)
پاسخ:
مرسی که صبر میکنی :)
پاسخ:
تکبییییر :))))
کامنت با ربطت منو کشت :)
پاسخ:
همش یه هفته؟؟؟ مث اینکه خیلی طاقتت کمه:)
پاسخ:
شاید کوچ کنه بره دیگه پیداش نشه :)
پاسخ:
کاش میتونستم تلافی کنم... ولی مطمئنا تو تلافی کردنم اونی که آسیب خواهد دید خودمم پس هیچی....
+ امیر عکسه خیلی خوب بود به جز اون خطهای سیاه شده روی لب و بینیم :)
مرسیییی دستت طلا
پاسخ:
شکوفه بدیش اینه که شهامت نداشته و نداره که بیاد تو روم بگه :| وگرنه من کامنت فحش و توهین کم دریافت نمیکنم... پشت سر و زیر زیرکی خیلی دردناک تره
نه آقای همکار نبیده :)
پاسخ:
خب شاید حسادت باشه شاید آخرین تیر ... از این چیزها من کم ندیدم... اما گاهی یکیشون به بد جایی اصابت میکنه :|
این نیز بگذرد ماهک جونم
پاسخ:
آخی... اونقد دلم آبجی میخوااااد ... بچه که بودم میگفتم نع فقط داداش عشقه خواهر دوس ندارم اما الان میفهمم که چقد آبجی دلم میخوااااد :) اینم لبخند
پاسخ:
از این آدمها زیاد دورم بودن و هستن... اما پشت سر حرف زدن... عیبتو پیش کسی که نباید بردن اینا دردناکه واسم... مخصوصا گاهی آدم مستعده از هم پاشیدنه و با یه تلنگر میشکنه شاید ضربه محکم نباشه ولی آدم شکننده است
پاسخ:
آخیییی... چقد باحال که آدم ناخواسته دل کسی رو شاد کنه برعکسه بعضیها که ناخواسته دل یه نفر رو میترکونن :D
مرسی صحرا جوووون
پاسخ:
املاش درسته 8-)
بهله گور باباشون
پاسخ:
واقعا درکم میکنی؟؟؟
امیدوارم :)
پاسخ:
خخخ دیوونه...
خب اصلا شاید اون هدفش این نبوده ... مطمئنم این نبوده... چون اصلا حرفی بوده پشت سر... ولی متاسفانه :|
ممنون از حرفهای پر انرژیت
پاسخ:
عزیزززززززم مرسییییی ;P
پاسخ:
اوهوم... زمان درمان نیس ولی التیامه :|
پاسخ:
زخم فیزیکی فرق فوکوله :)
پاسخ:
:| سیستم دایورتم بر اثر استفادهٔ زیاد مستهلک شده کمی :)
پاسخ:
خب خوشحالم که انگیزه بودم واست :)
البته توقع اصلا چیز خوبی نیس... ما نباید از هم داشته باشیم... مثلا نباید از من توقع داشته باشی زیادی مودب باشم... :)))))
پاسخ:
خب گفتم واسه بعدا ها :)))
پاسخ:
از صبر و شکیبایی شما کمال و جمال تشکر را داریم :))))
پاسخ:
توکا جون اره یادمه... اما مسئله ای که برای من پیش اومد فقط محدود به وبلاگ نبود متاسفانه کمی وارد زندگیه حقیقیم شد و این رنجش رو چند برابر کرد اما من خوب میشم :)
پاسخ:
در فحش آزادی... اونقد دلم میخواد فحشش بدی....
نه عزیز نبوده اصلا هم نبوده ولی در حقشون خوبی کرده بودم انتظار نداشتم اینجوری گند بزنن :|
پاسخ:
نه... گفتم ینی تا یک کلمه تو پستام یا کامنتهام از دهنم در میاد نیای بگی در شان تو نییییس... همین
حالا باز بیا گیر بده باشههههه ؟ :)))))
پاسخ:
من شان نخواستم ، والاع... شانی که باعث بشه من تو وبلاگ خودمم راحت نباشم به چه دردم میخوره علی جان؟:)))
پاسخ:
:)))))
ادامه ادامه... اینا فایده نداره
پاسخ:
چون نمیخوام بگمش :|
بعله بعله... لنگ کفش حتی خخخ
پاسخ:
اوهوم حق با توئه :)
پاسخ:
برو خوش باش عزیزم... کاش بانک مرکزی رو هک میکردی
پاسخ:
الهی بمیرم برات که چه آدم مریضی افتاده به جونت تو دنیای مجازی :|
آره حق با توئه...منم به خاطر همین مخاطبهای خوب بود که وبلاگم رو کلا جمع نکردم :)
پاسخ:
خخخخ چه باحال :))))) خخخخ
پاسخ:
میدونی نمیتونم جواب درخوری واسه این همه کامنت پر محبتت بدم فقط میگم ممنون :-*:-*:-*:-*:-*:-*:-*:-*:-*:-*
کلی انرژی گرفتم از کامنتت
پاسخ:
کی گفته من تو رو دوز ندارم؟؟؟!!!!!!! من خیلی هم دوست دارم
آخییییی حسودی چرا؟؟؟؟ تو هم دوست دارم
خخخخ
پاسخ:
چرااااااا؟؟؟ خخخخ نه خیلی هم باحال بود...
پاسخ:
:|
آدمهای بد بد بد :)
پاسخ:
:D
آخی ... من که اومدم