حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۲۶
آبان ۹۳

هوا آلوده بود، پاهایم خسته ! دستم یک کیسه خرید ! دو بطری شیر و نیم کیلو زیتون! ٤ تا کوچهء پَستی بلند را رد کرده بودم مانده بود کوچهء آخر ، پیچ آخر ! همینقد مانده بود تا خانه... موسیقی در گوشم مینواخت ، تنم از عرق مرطوب بود ! باد که آمد از لای یقهء مانتو ام نفوذ کرد تا احساس خنکیه خوشایندی کنم! تایِ شال را از روی گردنم باز کردم ! باد رفت لای گردن و موهایم....

یک آن زمان متوقف شد ! چشمانم را بستم ، دغدغه هایم را سپردم به باد ! به درک ... فقط به درک... شانه هایم از این همه نتوانستن خسته است! پس به درک.... 

برای سی ثانیه خوشبخت بودم! حیف که آن سی ثانیه جنسش کِشی نبود تا بیشتر از اینها کِش بیاید!خوشبختی خیلی لذتبخش است! هیچ سنگینی ای روی شونه هایم حس نمیشد ! جز سنگینیِ دو بطری شیر و نیم کیلو زیتون...

ساعت ١ ظهر امروز یک کوچه تا خانهء ما


پیچ آخر

موافقین ۵ مخالفین ۱ ۹۳/۰۸/۲۶
آزیتا م.ز

نظرات  (۱۸)

۲۶ آبان ۹۳ ، ۲۲:۳۳ آقای همکار
یه شعری بود میخوندی؟!! چشمایِ منتظر به پیچ ِ جاده ...
پاسخ:
دلهره هایِ دلِ پاک و ساده..
پنجرهء باز و غروب خورشید
نم نم بارون تو خیابون خیس...
یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من میکوبه
سهم من از با تو بودن طعم تلخ غروبه
غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده
برام یه یادگاری جز اون چیزی نمونده 
و ای آخر خخخخخ
۲۶ آبان ۹۳ ، ۲۲:۵۵ آقای همکار
خوشمان آمد، خوشمان آمد!
پاسخ:
خخخخخ
خونتون رو قله ی کوه آیا؟
سوای این حس های خوب ب نظر اگز بیشتر از سه ثانیه بگذرن دیگه حس خوب نمشن میشن حس تکراری البته شاید
اگر وقت کردی بیا پست آخرم رو بخون میخوام بدونم چی درک کردی ازش ممنون
پاسخ:
تقریبا نزدیک به قله محسوب میشه :)))
نه اینطور نیس! هر موقع دغدغه نباشه ادم سبک و خوشبخته! مث غم که تکراری و عادت نمیشه ، شادی و خوشبختی هم عادت و تکراری نخواهد شد :) 
اومدم خوندم ولی نظرمو بعد میگم
۲۷ آبان ۹۳ ، ۰۱:۱۷ خانم هموستات
کاش کش میومد مثل غصه ها که گاهی تا آخر عمر کش می آیند

پاسخ:
غصه ها کِششون مرغوبه های کوالیتی الاستومر خخخخخ
:) ای جانم! ب منم حس خوبی داد
علان هنوز تهرانی؟؟

+الان دیگه فکر کنم میتونی پیج منو ببنینی
درسته؟؟
پاسخ:
بعله هنوز تهرانم :) نوشتم امروز ساعت یک ها :| خخخ
بعله الان درست شد :)
در پسِ پیچِ پر سیمِ آخر ، نویسنده یِ عکّاس زد به سیمِ آخر!
پاسخ:
نه نه من هنوز اونقد قوی نیستم ک بزنم به سیم آخر :))) حیییییف خخخ
آزی جان می خونمت ولی خاموشم .از خیلی وقته حال و حوصله ندارم .ولی دوست دارم و بهت سر میزنم.


پاسخ:
حال و حوصلت برگرده صلووووووات :)
۲۷ آبان ۹۳ ، ۱۲:۵۸ مثلث برمودا
خونه مادریتو بیشتر دوست داری یا خراب آباد؟؟؟

الان اومدی مرخصی ؟؟؟؟
پاسخ:
نه در غربت دلم شاد و نه روی در وطن دارم 

چند ماه سر کار نمیرم 
بالاشهر که میگن اینجاست؟!!! :))
پاسخ:
اینجا از اون بالاشهری که میگن یکم بالاتره خخخخ
ایشالا یروزی برسه که این سی ثانیه ها بشن سی سالو الی اخر:)
پاسخ:
هه هه خخخ
کمک نمیخای?نایلوناتو بیگیرم?[ایکون پسرخاله:D]

کوچکتونم دوس دارم^_^
پاسخ:
اخییییی مرسی مرسی قربون دستت :***
قوانین رانندگی در ایران :اول نیسان میره،  بعد هرکی تونست :) نه این که فک کنید مردم از نیسان میترسنااااا ، نه احترامش رو دارن:))))








عاقا یه سوال برام پیش اومده :این خانومایی که جوراب شلواری میپوشن، بخوان وضو بگیرن چیکار میکنن؟





آقا توی دانشگاه ما مسابقه فوتبال گذاشتن ، ما هم یه تیم جمع کردیم !بازی اول رو هشت هیچ باختیمدومی رو شش هیچبازی سوم رو نرفتیم تو زمین سه هیچ به نفع اونا زدن ولی اونام نامردی نکردن گفتن باید بیان بازی کنن ما بیشتر از ۳تا بهشون می زنیم …:|











ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﺪ ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ ﭼﮔﻮﻧﻪ ﺷﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ؟ ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺧﻮﻥ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﻭﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ، ﺧﻮﻥ ﺭﺍ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ . ﯾﺦ ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺁﺏ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ﯼ ﺗﯿﺰ، ﺯﺑﺎﻥ ﮔﺮﮒ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑُﺮﺩ . ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﺼﻮﺭ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺷﮑﺎﺭ ﻭ ﻃﻌﻤﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﭘﯿﺪﺍﮐﺮﺩﻩ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ؛ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﯾﺎ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺣﺮﺹ ﻭﺻﻒ ﻧﺎﺷﺪﻧﯽ ﻭ ﺷﻬﻮﺕ ﺳﯿﺮﯼ، ﺩﺍﺭﺩ ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ! ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﺸﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﻧﻪ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺍﯼ ﺷﻠﯿﮏ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﻭ ﻧﻪ ﻧﯿﺰﻩ ﺍﯼ ﭘﺮﺗﺎﺏ ! ﺍﻣﺎ ﮔﺮﮒ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻏﺮﻭﺭﺵ ﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﭘﺲ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻫﺪﻓﯽ ﻭ ﭼﻪ ﺭﻭﺷﯽ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﻘﺼﺪﯼ ﺟﻠﻮ ﻣﯿﺮﯼ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ ... ! :)))))))


هه راسش چیزی ب ذهنم نرسید .... جز این ک ماشالا خونتون خوش مسیره !!!!! :‏|‏
پاسخ:
خیلی خوش مسیره اصن یه وضی خخخخخ
این جاده که انگار کنار کوه هست.....با ماشین میرفتی خوب عزیزم
پاسخ:
دقیقا رو کوهه، اگه مسیر تاکسی خور بود که سوار میشدم ، تاکسی ندازه، منم ماشین ندارم :) زین سبب با خط ١١ میریم و میایم :))))
آزی فک کنم اینجا شباش خیلی خوب باشه هوم؟؟
پاسخ:
روزاشم خوبه شباشم خوبه فقط هاپو زیاد داره و منجمد میشی خخخخ

ناشکری نکن آزی من حاضرم هر چی دارم بدم با کلیه هام ولی 40متر خونه اینجا داشته باشم:)

پاسخ:
قربونت بشم ، خونه اجاره ایه! بیست میلیون ماهی هفتصد واسه ٦٥ متر .... هه هه هه کلیه هاتو فعلا نگه دار :)))))
خط 11 خیلی هم خوب است اصن یه جور تفریحه برای سلامتی هم خوبه...من همیشه آرزو دارم وقتایی که میخوام برم کلاس قبلش وقت داشته باشم زود از خونه بزنم بیرون یه مسیری رو پیاده برم ولی چه فایده که کلاسای من یا کله صبحه یا کله ظهر که اول صبحش که وقت ندارم باید فقط سریع برسم!کله ظهرشم که بعد ناهاره بخوام راه برم غذاها تو معده تالاپ تولوپ میخوره اصن یه وعضیه!!!
ولی عوضش بعد کلاسام که میخوره به هوای مطلوب بین صبح و ظهر و هوای دل انگیز اول شب سعی میکنم پیاده برم خیلی حال میده خصوصا اول شب:)))
یه شب زدم به در بی خیالی چند کوچه مسیرمو کج کردم راهم طولانی بشه خیلی حال داد نفس کشیدن اصن چیز دیگه ای بود :)))
من عاشق پیاده روی ام ولی پایه ندارم :((( رفقا یا ننه باباهاشون اجازه نمیدن یا اینقدر تنبلن که زورشون میاد راه برن :((( آزیتا بیا با هم بریم پیاده روی :*** دو تایی تازشم اصن خستگی نداره اینقدر حرف تو حرف میشه که یاد آدم میره داره راه میره و خسته نمیشه اصن:))
پاسخ:
اخ گفتی اخ گفتی من پایهء پیاده رویتم اساسی حیف اینجا نیستی :)
ازی دلم‌ برای کلیپآ صوتیتون تنگیده :(
پاسخ:
منم :)
ولی فعلا دسترسی ندارم بهشون :)
۳۰ آبان ۹۳ ، ۰۱:۴۶ masi همون بی اعصاب السلطنه
شکلات تلخ،بدبختی را چشیدیم
کی می رسیم به جویدنه آدامس خوشبختی!
پاسخ:
خیلی قشنگ بود مصی جون
خوشحالم کردی سر زدی :*

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">