حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۱۲
دی ۹۳
از طرفهای ظهر اینترنت قطع بود تا همین الان ، کلا این دکلی که اینترنت ما بهش وصله ، هر دو روز در میون میپُکه ، تا هم درستش کنن ( مسلما با تُف چون دو روز بعد دوباره خرابه) یه هفت ، هشت ساعتی طول میکشه! 
صبح جمعه خود را با کوهی از کارهای آشپزخانه شروع کردم و با کوهی از غصه و سنگینی فشار اندوه بر ناحیهء قلب ادامه دادم و در حالی که ظرف میشستم و برنجها را در قابلمه در حال جوش هم میزدم و نگران بودم که مبادا  شوید پلو با شوید تازه ام شفته شود و سالار عقیلی تو گوشم آواز عاشقانه میخوند و گوجه ها رو میشستم که همشون کج و کوله بودند، یک دل سیر گریه کردم!  جواب سواله اینکه چمه رو میدونستم ، خوبم میدونستم، اما حیف که نمیتونستم بگم، میدونم اگه بگم هیچی بهتر نمیشه که ممکنه اصن بدترم بشه... پای ظرفشویی موقع گریه به این فکر کردم که چقد بده که من نمیتونم خیلی حرفهام رو حتی اینجا بنویسم! اینجام دیگه اونقد شخصی نیست که بتونم همهء تو در توی ذهنم رو توش داد بزنم... 
خودم ناهار نخوردم ، اشتها نداشتم، حوصله هم نداشتم! 
یهو یادم افتاد که دو روز پیش دو تا دونه فلفل دلمه ایه قرمز یا همون پاپریکا خریدم! چونکه اون پودر پاپریکایی که از تهران خریده بودمو با خودم آورده بودم مرتیکه کلاهبردار بهم انداخته بود و همش فلفل قرمز بود و تند بود و اصلا بدرد کار من نمیخورد و یادم افتاده بود که وقتی من رفته بودم تو مغازش و چند بار ازش سوال کردم که ١٠٠٪ این پودر پاپریکاش مرغوبه و اون یه چرتی جواب داده بود ، داشت با رفیقش راجع به این حرف میزد که شب قبلش رفته بوده واسه زنش آیفون ٦ بخره و به این فکر کردم که مرتیکه اینجوری ملت رو گول میزنه که بره واسه زنش آیفون سیکس بخره ایشالا که آیفونه بترکه! :/
فلفل دلمه ای ها رو شستم و خرد کردم و چیدم تو سینی و گذاشتم تو آفتاب! این روزها که زمستون اصلا خیال نداره این ورا پیداش بشه پس همان به که از آفتاب مدد جسته ، به کوریه چشم مرتیکه عطاره کلاهبردار پودر پاپریکا بسازیم!!


واسه گنجشگها تو باغچه غذا ریخته بودم، دسته ای اومده بودن و نوک میزدن، یکی ، دو تا، .... شاید ٤٠ یا ٥٠ تایی بودن! جست و خیز میکردن، بهشون زل زدم به همهء حرکات تند و سریعشون ، چقد چابک بودن ، چقد آزاد بودن ، دوباره بغضم گرفت، لعنت به من ! لعنت به من که تا اسم آزادی میاد ، بغضم همراهش میاد... 
بر عکسه هر جمعه هر چی به عصر نزدیکتر شد حالم بهتر شد... چند بار فکر کردم چه خوب شد که چند روز پیش از کتابخونه کتاب امانت گرفتم وگرنه این جمعه از اون روزایی بود که توانایی داشت منو تا سر حد جنونم بکشونه، اما پاپریکا و کتاب و چای و نسکافه بخیر گذروندن :) 
موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۱۲
آزیتا م.ز

نظرات  (۲۵)

۱۲ دی ۹۳ ، ۲۰:۱۲ بانوی دریا
ازیتا خانوم ازادی برات چه معنی داره که فکر میکنی نداری ؟
میتونی دلیل بغض و گریتو توی ادامه مطلب رمزدار واسه خودت بنویسی تا یکم حالت بهتر شه
معمولا زندگی وقتی رو یه خط مستقیم پیش بره و هر روز تکراری باشه ادم احساس تنهایی و اندوه میکنه
پاسخ:
آزادی واسم خیلی معانی داره که ممکنه بعضیا بهم بگن دختره خُله یا زیاده خواهه یا هر چی... اما چیزیه که نداشتنش آزارم میده!
رمزدار نوشتن و خوانده نشدن آرومم نمیکنه :( 
آره کلا خطهای ممتد و آزگار کسالت بار و اندوهناکن...

زمانی حس وحال شما را دارم که احساس کنم به شعورم توهین شده. .. گاهی یه دعوای حسابی که حرفم را زده باشم حالم را بشدت خوب میکنه

 

پاسخ:
هر وقت دعوا کردم و حرفی هم زدم تاثیر که خذاشته هیچ، خرابترم شده :/ همیشه خودم بعد از هر دعوا ٢٤ ساعت گریه میکنم و حالمم بدتر میشه :| یه اینجور آدمی ام من :)
۱۲ دی ۹۳ ، ۲۱:۰۴ آقای همکار
خُب اگه دوست نداری بیایم بخونیم بگو نمیایم نمیخونیم تا خصوصی بشه واستون! اونقدر ها هم برای ما مهم نیست خواندن اینجا !!!
پاسخ:
اوه اوه حالا چرا شما به خودت گرفتی؟ :))) اوه اوه چه بهشم بر خورده!!!! جناب میدونی ، دیگه آب از سره اینجا گذشته... راه نداره کلا
بعد من یه سوال داشتم شما دقیقا چی اونقدرها برات مهمه؟ من میخوام بدونم ، میسه عایا؟ خخخخخ
۱۲ دی ۹۳ ، ۲۱:۲۸ آقای همکار
آره راست میگی چیزی واسه من مهم نیست. اگه مهم بود اینجوری روانی نمیشدم تحت نظر روانپزشک باشم هر روز با حس های عجیب و غریبی در جنگ باشم !!! 
پاسخ:
این عایا گوشه کنایه بود؟ منم هر روز حالم بده :( منتها هر روز سعی میکنم باهاش بجنگم:| حالامیخوای باهم گریه کنیم؟
۱۲ دی ۹۳ ، ۲۱:۳۴ آقای همکار
ما نه اهل گوشه کنایه هستیم نه اهل گریه. هرچی داریم توخودمون میریزیم!
شب خوش
پاسخ:
بالاخره نفهمیدم از اینکه چیزی برات مهم نیست حالت بده یا اینکه واست مهمه واسه همین حالت بده؟ :|
به نظرم تو خودت نریزی بهتره... :) ما هم جز گریه کاره دیگه ای از دستمون بر نمیاد زین رو گریه میکنیم 
شب بخیر
این چند روز که کمرنگ بودی پس غصه داشتی عزیزکم:(

پاسخ:
توکا؟ من که دیروز پست گذاشتم، نظراشم تایید کردم! امروزم که پست گذاشتم! کمرنگی را در چه دیدی عایا؟ خخخخ
۱۳ دی ۹۳ ، ۰۱:۳۶ آقای شوژ
به نظر من که گور بابایِ دردسرای مجازی! اگه درددلات به دنیای واقعیت لطمه نمیزنه (به دلایلی واضح!) قید به اصطلاح حرفه ای نوشتن و نگه داشتن مخاطب همیشه ناراضی رو بزن و بنویس!
اولیش خودِ من! لعنت به من اگه مانع نوشتن "دل نوشته هات" بشم! :)
پاسخ:
نچ این ورا نمیشه !!! باید یجایی تو یه ده کوره ای که سالی یبار آدم رد میشه بنویسم :))) لازمم نیست بخودتم لعنت بفرستی ، مطمئن باش شما جز اون دسته نیستید که من گفتم :)
۱۳ دی ۹۳ ، ۱۰:۴۱ فرزانه ...
اون پاراگرافی که گفتی نمیتونی همه حرفاتو اینجا بنویسی خیلی بهم چسبید چون دقیقا منم حس میکنم اونقدر شخصی نیست...
من همیشه دوس داشتم بتونم حرفامو بزنم و این جمله که حرف زدم خالی شدمو درک کنم... اما هرموقع حرف زدم بیشتر فکرم درگیر شده و پر شدم برعکس.
+پاپریکا رو کجاها استفاده میکنی آزی؟! خوبه؟من تاحالا استفاده نکردم.
پاسخ:
منم حرف زدن خیلی آرومم نمیکنه بیشتر بدیهارو واسم یادآوری میکنه :/

پاپریکا رو تو بیشتر غذاها مخصوصا غذاهایی که مرغ دارن هم خوشرنگ میکنه هم عطر و بو :))
۱۳ دی ۹۳ ، ۱۵:۲۰ ساماناماسان
نریز تو خودت بقول همدانی ها سُده ( سکته عاطفی ) موکونی !
ولی خب تجربه ثابت کرده هر کی میاد میگه من گریه کردم سبک شدم یا هرچی یه نفر دانای کل ! هست جبهه بگیره و بعدم بیاد بگه ما اهل گریه نیستیم میریزیم تو خودمون !
حالا خوبه شما زنی من دو سالی یه بار گریه کنم هزاران نفر این جمله رو بارم میکنن !
ولی هرکاری میکنی که سبک شی بکن مثلا من الان دوس ندارم بنویسم همون 4 تا مخاطبی هم که داشتم از دست دادم ولی حس میکنم نپرداختن بهش خیلی راحت بود و خیلی بهتر جواب میداد پس اصلا خودتو موذب نکن 
آزادی که کشکه کلا ! اینو زمانی که یه مدت من مینوشتم تو بلاگم که زنی که پوشش رو خودش نتونسته انتخاب کنه ( حقش رو نداشته ) یعنی ساده ترین نوع آزادی ازش دریغ شده چه برسه به موارد بزرگتر مثه آزادی بیان و اندیشه ! ( البته اینا دیگه برای هممون حکم میکنه ) ولی خب دخترانی هم بودند که با بدترین الفاظ ممکن جوری از خجالت ما در اومدن که ما گفتیم بابا شما که دور از جون راضین بزنن تو سرتون و محدودتون کنن من چرا خودمو اذیت کنم ! متاسفانه تا بت ها سرجاشون نشستن و تا تابو ها نشکسته و استوار پابرجان اصن آزادی یه شوخیه 
پاسخ:
آخ آخ آخ گفتی و کردی کبابم در مورد آزادی و حجاب و بعضیا که اگه بنویسی میان بهت حمله میکنن تابو و بت و اینا حرفی ندارم که بگم فقط میتونم بگم علیییییی جان هعیییییییی هعیییییییییی :||||||
۱۳ دی ۹۳ ، ۱۵:۲۵ ساماناماسان
اونوقت این عکس رو نگاه کن جمله اش رو هم در نظر بگیر اونوقته که میتونی راحتتر باشی :)
پاسخ:
دقیقااااا :)))

۱۳ دی ۹۳ ، ۱۵:۲۹ ساماناماسان
البته ببخشید اگر با نام امپرور بود شاید اون عکس سند نمیشد ولی خب ساماناماسان راحت تره :)))
برای هزارمین بار گوجه کجاس ؟ 
پاسخ:
برای هزارمین بار گوجه سرش شلوغه کم میاد این ورا وقتی هم میاد کامنت نمیداره به بهونهء اینکه گوشیش مشکل داره :/
۱۳ دی ۹۳ ، ۱۵:۴۸ ساماناماسان
توکا میخوای همدردی کنی به تاریخ پستا دقت کن دیگه :))))))))

پاسخ:
خخخخخخ :)
اقا خداروشکر من فقط تا ساعت چاد درگیر جمعه بودن بودم! ک اونم بازم درگیر بودم خیلی متوجه نشدم بقیشم تا 12 شب ی جمع خونوادگی خوب بودیم مهمونی و اینا !
خداروشکر!!!
اقا ما تو حیاطمون فلفل دلمه سبز زرد قرمز و نارنجی کاشتیم امسال
 ینی هرسال میکاریم
 امسال به حدی زیییییییییییییییییییییاد بود  این که بزور چپوندیم تو حلق اشنایان و اینا
فلفل قرمز تند هم بود و سبز ِ تند اونارم ی سریارو اسیاب کردیم!
اامااا فلفل دلمه ای رو خودم عاشقم!!!!
 میرفتم میکندم با نهارم میخوردم همیشه
اونوقت تو میزاری خشک شه پودرشون کنی آزی؟
چرا؟

پاسخ:
بعله فلفل دلمه قرمز رو خشک و پودر میکنم و خیلی غذا رو خوش رنگ و خوشمزه میکنه و از اونجایی که تند نیست هر چقد دلت بخواد میشه بریزی و خیلی باحاله حتی تو ماست و سالاد :) کاش منم از اون فلفلهاتون میگرفتم 
از بس تو وبلاگا از سوز وسرما نوشتن
افسردگی گرفتم
خوبه که تو هستی آزی جون:)
کلا غروبای خوزستان ستمه
جمعه اش  اگه تنها باشی که دیگه واویلا:(((
پاسخ:
فدا مدا :)
کلا که خوزستان ستمه :))) کلا آدم دپ میشه چه برسه جمعه چه برسه غروب :)))
منظورم تو وبلاگ نبود ژیگر:))منو نزن لدفن:))
منظورم تو لاین بود:))
پاسخ:
من که تو لاین همیشه کمرنگم خخخخخخخ  شما پر رنگید ما میخونیم فیض میبریم :)
من به آزادی تو همیشه غبطه خوردم...ببین آزی تو هر کار دلت میخواد میکنی کسی هم بازخواستت نمیکنه..جلوتو نمیگیره..سرزنشت نمیکنه...

+آقای همکار دلم واسه  نوشته هات تنگ شده:(
پاسخ:
اولا تو از کجا میدونی من هر کاری دلم میخواد میکنم؟!!!!!! دوما از کجا میدونی کسی بازخواستم نمیکنه؟!!!! شاید من خیلی از کارهایی که تو فک میکنی دوس داری بکنی رو میکنم ولی بسیاری از کارهایی که دلم میخواد رو نمیکنم بعنی مجبورم که نکنن و تو چه میدانی!؟؟؟ 
بعدم شما ایشالا ٨ سال دیگه که همسنه من بشه آزادتر خواهی بود :))
۱۳ دی ۹۳ ، ۱۹:۲۳ مهندس جون
سلام سلام سلام
امروز تو خیابون راه میرفتم ازین فلفلا قرمز و زرد و سبز و نارنجیشو دیدم همشون یه جا خوجگل بید :)))
+الان حضور منو احساس کردی؟خخخخخخخخ احساس کن چون میرم تا یه هفته دیه
پاسخ:
سلام
فلفلها کنار هم معرکه اند
الان کارتت رو زدی؟ تا به هفته دیگه :) بسلامت :*
اوه آزی هیچی نکم بهتره عزیزم:(
پاسخ:
:( 
خخخخ اکشال نداره :)
واسه خودت ناهار پختی بعد نخوردی؟
دلت واسه انرژی ای که پای اجاق گذاشتی نسوخت؟ :))
چه فلفلای وسوسه انگیزییییی ..
یه ترشی هس بیسیو خوشمزه که از انواع فلفل های رنگی استفاده میشه و خیلی هم خوشرنگه .. اینو دیدم یاده اون افتادم
پاسخ:
خودم تنها نبودم دختر جان! اگه خودم تنها بودم که صد سال غذا نمیپختم :| پختم و سرو کردم و جمع کردم و شستم اما خودم نخوردم
نخوردم تا حالا :) زیاد اهل ترشی خوردن نیستم ولی خیلی دوس دارم نیگا کنم :)))
۱۳ دی ۹۳ ، ۲۱:۳۰ هَشت حَرفی
:)
پاسخ:
میخند؟ چرا میخند؟:)
جناب سامسونگ خان شماهم میای اظهار نظر بفرمویی اول صب کن جواب شخص هم بشنوی بعد نقش نمک دون رو بازی کن:|
والاع با این سامسونگاشون
پاسخ:
خخخخخخخ 
سامسونگ حواست باشه توکا بعضی وقتها خیلی خشون میشه ها :))))
گریه کن ... گریه قشنگه ...
خوبی اتفاقات خوب و بد این است که موقتی اند. 
فرمودند:
آن روز که علیه توست مایوس مباش و آن روز که با توست مغرور مباش. :)

پاسخ:
بخوای اینجوری نیگا کنه کل عمرمون موقتیه :)
دلم فل فل دلمه ای میخواد
اینی هم که گفتی برم امتحان کنم جالب بود!
پاسخ:
:)
امتحان کن حرف نداره
سلام.
خوبی؟ نبینم ناراحت باشی عزیزم.
ارشیوت رو یه هفته پیش خوندم! اینقدر هوس کیک هویج کرده بودم که نگو!
تا حالا نپخته بودمش! فکر نمیکردم اینقدر خوشمزه باشه:)
 کلیک!

تو وبم هم ازت تشکر کردم :)
پاسخ:
:) چه خوب... کیک هویج یکی از کیکهای مورد علاقۀ منه... خوشمزه و همچنین دارای خاصیت :)
نوش جان

مرسی....
حالا این وبت کجا هست؟ :)))))))
خودسانسوری درد همه ماست

پاسخ:
شاید...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">