حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۱۶
مرداد ۹۴

آقای شادی یا همون پرویز کتک خوره خودمون رو یادتونه؟؟؟ اگه آره که برید ادامه مطلب اگه نه که از تو قسمت موضوعات انتخابش کنید و قسمتهای قبلش رو بخونید :)

من تو کوچه داشتم بدو بدو می دویدم و سرم هم رو به عقب بود که ببینم چقدر از حاج اصغر خان دارم فاصله میگیرم که یهو با سر رفتم تو شکم آقا جواد! آقا جواد هم دو دستی محکم من رو گرفت و انگار که یه آهوی رمیده رو شکار کرده باشه چشماش برق میزد! یقه ام رو گرفت و من رو کشید بالا تا جلو صورتش و گفت: پدر سوخته باز تو خونه کی داشتی دید میزدی که اینجوری داری فرار میکنی ؟!!

من رو میگی داشتم از ترس میمردم و به این جمله حاج اصغر خان فکر میکردم که گفته بود مواظب باش دست آقا جواد نیفتی که تیکه بزرگت گوشته! تو همین لحظه حاج اصغر خان سر از راه رسید و گفت آقا جواد دستت درد نکنه این بچه رو بده به من تا ببرمش خونه مادرش رو به عذاش بنشونم !!!

تو اون لحظه فکر میکردم یا بدست آقا جواد و یا بدست حاج اصغر خان قطع به یقین کشته میشم! ولی ترجیه میدادم بیفتم دست حاج اصغر خان تا بمونم دست آقا جواد و تیکه بزرگم گوشم باشه!

وسط اون دو نفر بین زمین و هوا بودم که خدا خواست و ملاقلی در حال گذر از کوچمون رسید به ما. گفت: با این شاگرد زرنگ من چکار دارید که اینجوری دورش رو گرفتید؟

آقا جواد ماجرای من تو خونشون رو با سانسور کامل واسه ملاقلی تعریف کرد و حاج اصغر خان هم نالید که این نیم وجبی هر روز میاد میگه من زن میخوام و ماشاا... دو تا دو تا هم میخواد.

ملاقلی من رو از اون دو تا تحویل گرفت و با خودش برد مکتب خونه تا ببینه چه مرگمه و طبق قولی که به آقا جواد و حاج بابا داده بود! من رو نصیحت کنه و من رو درست کنه!

ملاقلی وقتی فهمید که من در یک دو راهی عشقی بین شادی و سکینه موندم تصمیم گرفت که اول این دو راهی رو تبدیل به یه یک راهی کنه بعد کم کم یه فکری واسه اون معشوقه منتخب بکنه.

به من گفت باید دختری رو انتخاب کنی که با حجب و حیا باشه و سمبل پاکیزگی! پرسید به نظرت کدومشون محجوب تره؟ منم گفتم دوتاشون!

بعد گفت کدومشون خانواده دار تره و خانواده مومن و با خدایی داره؟

من یه فکری کردم و گفتم فر کنم سکینه!!!

ملاقلی گفت جطور مگه؟ منم نکردم نامردی و تمام مشاهداتم از کارهای بد آقا جواد و بلقیس رو با تمام جزییات و حالت هاش گذاشتم کف دست ملاقلی.

ملاقلی هم با چشم های از حدقه بیرون زده به حرف هام گوش داد و بعد از تموم شدن حرف هام شروع کرد از ازدواج و نیاز انسان به جنس مخالف و غرایز انسانی و حیوانی آدم صحبت کرد و به من گفت که اون کار آقا جواد و بلقیس بد که نبوده هیچ بلکه ثواب هم بوده و به من یاد داد که بقا نسل بشر هم به این قضیه وابستست! این شد که من با وجه جدیدی از ازدواج و زندگی زناشویی آشنا شدم!

ملاقلی هم بعد از این حرف ها وقت رو واسه انتخاب بین سکینه و شادی تنگ دید و قرار شد بعدا اگه شد راجع بهش صحبت کنیم.

وقتی برگشتم خونه، خواهرام از ترس حاج اصغر خان من رو تو آشپزخونه قایم کردن ! همونجا بود که با حرف هایی که ننه شیرین تاج با آسمان هور میزد فهمیدم که همین روزها قراره واسه آسمان هور یه خواستگار بیاد! با شنیدن این حرف و حرف هایی که ملاقلی راجع به زندگی زناشویی و بقاء نسل بشر زد یکهو رگ غیرتم قلمبه شد !!!

 

 << ادامه دارد >>

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۱۶
آزیتا م.ز

نظرات  (۱۰)

اوووو چه داستانی شد :))
بچم رگ غیرتش قلمبه شده خخخخخخ :))) حالا نزنه خواستگار آسمان هور رو ناکار کنه خخخ
پاسخ:
خخخخ نه بابا فکر نکنم :)))
خخخخخ چه حالا رگ غیرت دارم شد عاغا :)))))))
پلوییییز :D
پاسخ:
خخخخخ اره مثلا :دی
سلام
من از بچه های وبلاگی آقای همکار هستم ایشون شمارو به من معرفی کردن
یه سوال حیاتی دارم
من تبلتمو خاموش کردم بلافاصه روشن یردم ولی روشن نشد فقط آرم سامسونگ میاد
به نظرتون ریست فکتوریش کنم درست میشه اطلاعاتم پاک نمیشه فیلم و عکس خیلی توش دارم که واسم خیلی مهمن
تبلتم رم نمیخوره رمه داخلی خوده دستگاست
مدلش گلیسی p7300
به نظرت چکارش کنم
پاسخ:
سلام
من تو وسایل اندرویدی سر رشته ندارم فکر کنم بهتره ببرین یه مغازه که تخصص داشته باشن 
ولی میدونم ریست فکتوری کنین همه چی پاک میشه ببرین مغازه شاید راه دیگه ای باشه
اوخی الهی بگردم رگ غیرتم داری طفلی خخخخ
نشینه با خواستگار آسمان هور حرف خاک بر سری بزنه صلوااااااااات خخخخ
پاسخ:
صلوااااات خخخخخخخ
اصلا این گ غیزتش من رو کشته :)))))
پاسخ:
خخخخخ :)))
به نظرم بهتره استاد پلوییز یه کلاس قبل از ازدواج هم واسه داماد برگزار کنه...بالاخره اون بصورت عملی یه چیزایی بهتر دیده و حالیشه.....خخخ
پاسخ:
اره بصورت تصویر زنده ویدئویی
به داییش رفته! :)))))))
(داییش کیه؟! :دی)
پاسخ:
کیه؟؟ :دی
از اونجایی که این پرویز الان 87 سالش است، از دست حاج اصغر آقا و جاج جواد سالم در رفته.
شمام یکمی بیشترش کن (البته منظورم خودکار سبزه)...تا میای تو حال و هوای داستان قرار بگیری تموم میشه. خوبه سریال ترکیه ای نیست وگرنه کلی هم تبلیغ وسطش پخش میکردی....:))))))
پاسخ:
دیگه وسعمون همینه خخخخ
ممنون(:
۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۹ ریان عظیمی
ای وای من
آخه چرا چشم وگوش بچه مردمو وا میکنیدملاجان؟!!!!!
پاسخ:
خخخخخ

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">