حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۱۸
ارديبهشت ۹۵
در بستر درد روزها را با آه و شبها را با ناله سپری میکردم تا اینکه یه دوست مجازی که هنوز قسمت نشده بود واقعی بشه یک عدد مسیج فرستاده و طی جمله ای ، خیلی رسمی طور پرسیده بود شما اهل سفر و تور و اینطور چیزها هستید؟؟ ناگه از خود بیخود گشته و گفتم من که عاشق سفرم اما تا حالا زیاد با تور نرفتم چون پایه نداشتم ، حال چطور مگر؟ که ایشان لینکی حاوی تخفیف برای یک تور کویر مصر ارسال نموده و گفت میای اینو بریم ، من به دوستام گفتم اونا نیومده اند! من با دیدن کلمه کویر مصر ابتدا برقی تو چشمام زد چون مدتهای مدیدی بود که دلم میخواست برم تور کویر اما خب هیچوقت پایه اش پیدا نشده بود هر وقت پیش رفقا و شوهر و غیره و ذلک اسم کویر رو میوردم همه میگفتن بابا این همه جای سبز چرا کویر؟ به ناگه به ذهنم رسید که هم اکنون اواسط اردیبهشت است و نکنه که در کویر از گرما تصعید شویم و دار فانی را وداع بگوییم! از طرفی با اون حجم از کمر درد و گردن درد روبه رو بودم و فکر نشستن در اتوبوس هم منو یجوری میکرد ولی چند دقیقه فکر کردم و دیدم که درد که هر روز و هر دقیقه با منه ، چندی نشد که تصمیم خویش گرفته و با آقا در میان گذاشته و به دوست مجازی مورد نظر پیام دادم که من میام . 
بدین گونه بود که تصمیم گرفتیم راهی کویر شویم . :))
 
 
از همین تریبون از دوست ایشان که ابتدا گفته بودن سفر نمیان  و در روزهای آخر تصمیم خود را عوض کرده کمال تشکر را مینمایم ، زیرا هم باعث شدن من به این سفر دعوت شم هم اینکه از بودنش خیلی لذت بردم ، "ن" جون خوب شد که اول نیومدی بعد اومدی :))) دوجِت دارم :دی
و همچنین "س" جون مرسی که این پیشنهاد خوب رو دادی، تو هم دوجِت دارم :))
 
 
شروع سفر از میدون آرژانتین ساعت ٨ شب بود ، بعد از اینکه همه گروه جمع شدن اتوبوسی که اتفاقا VIP هم نبود(اخه قرار بود باشه) اومد و آقا داوود معروف به داوِنه(تور لیدر) گفت که سوار شید اما همه باید کوله پشتی ها رو بذارید تو صندوق ! در این لحظه صدای اعتراض حضار از جمله خودم بلند شد که نمیشه که ، همهء لوازم لازمه تو کوله هاست اما آقا داونه گفت که نمیشه که نمیشه ... زین رو بنده اول جعبه قرصهام سپس چشم بند ،گوشی (ear plug), بالشت U و شربت خاکشیر خودمو برداشتم و بقیه را تحویل صندوق دادم ! 
کل اتوبوس پر بود، حتی کمی بیشتر از ظرفیت ، و در این لحظه بود که من فهمیدم ساعت ٨ صبح به مقصد میرسیم و ١٢ ساعت باید تو اتوبوس بشینیم ، شانس آوردم که اینو از اول نمیدونستم چون احتمالا میگفتم من نمیام :)))) اولین بار تو زندگیم بود که قرار بود ١٢ ساعت تو اتوبوس بشینم، از بوفه اتوبوس هم خبری نبود چون در ردیف اخر هم ٥ تا مسافر نشسته بودن و باید دور دراز کشیدن رو خط میکشیدم در همان لحظه خوف مرا برداشته و ابتدا به ساکن مسکنی بالا انداختم خخخ 
داوود در ادامه توضیح داد که پلیسها به اتوبوسهای حامل توریستها بیش از اندازه حساس شدند آن هم بعد از اینکه چند ماه پیش بحث بی حجابی و بزن و برقص در کویر رسانه ای شد و ماجراها و سخنان غیره که احتمالا در جریان هستید، اگرم نیستید برید سرچ کنید که بیاید تو جریان :)) خلاصه گفت واسه همین کوله ها باید همه تو صندوق باشه که پلیسها مشکوک نشن ، تعریف کرد که دو هفته قبلش همه کوله رو با سگ گشتن و افراد هم بازرسی بدنی کردن واسه یافتن مشروب و مواد مخدر ! و کاملا واضح و مبرهن گفت که اگه کسی تو کیفش چیزی داره در اولین جایی که اتوبوس می ایسته یا بخوره یا بریزه دوووور :))) 
ساعت ١٢ شب بود که تو استراحتگاه مارال( که خدایی واسه یه مکان بین راهی خیلی تر و تمیز و خوب بود) بعد از قم ایستادیم تا شام بخوریم و نفس و مثانه ای تازه کنیم خخخخ و بشینیم تو اتوبوس تا ٨ ساعت آینده ... 
ادامه دارد...
موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۱۸
آزیتا م.ز

نظرات  (۱۴)

بهبه کویر^_^
شبهای کویر معروفه من عاشقشم:دی
پاسخ:
شبهاش معروفه ولی تو دل ما موند :| حالا میگم چرا
ولی در کل عالی بود
منم خوشحالم که اول دوستان ساز نیومدن زدن و من به فکر تو افتادم و دیدمت و از نزدیک باهات آشنا شدم و متوجه شدم از اونی که فکر میکردم هم باحال تری حتی^_^ :**************
پاسخ:
واقعا سفر خاطره انگیزی واسه من بود مرسی که به فکر من افتادی چقد خوب کاری کردی :))

چاکریم :))) باحالی از خودتونه ، امیدوارم از این به بعد دوستهای واقعیه خوبی بمونیم :****** 
چقد خووووب 
اتفاقا یکی از جاهایی که خیلی دوست دارم برم کویر مصره
پاسخ:
تقلب کردی هااااا جواب سوال اینستا رو اینجا یافتی :)) 
حما تو فصل خوبش برو خیلی خوبه
وخ با این طوفانه که اساسی خاک همراهش بود و توی هر خیابون کاشون حداقل 4-5 تا درخت رو افقی کرد چه کردید؟ :O
پاسخ:
اتفاقا موقع برگشتن بود اون طوفان و وقتی داشتیم از کاشان رد میشدیم کل اتوبوس رفت تو طوفان شن ، آسمون سرخ شده بود خیلی خوف بود، ما ردش کردیم و رسیدیم به بارون قم ... 
به به خانم م.زاده سفریانی الاصل :)))))

یه لحظه فکر کردم واقعنی رفتی کشور مصر خخخ گفتم آخه تو این جنگ و صوبتا عجب دلی داره این زننن پا شده رفته مصر :دی

سفر بعدیت ایشالا جزایر قناری، سواحل مدیترانه ای -_^

پاسخ:
خخخخخ قبلا گفته بودم که آخرین قاره ای که دام میخواد برم آفریقاست :دی 
خدا از دهنت بشنوه خواهر :**
هانی خیلییییییییییی هانی :)))
خیلی دوست میداریم  زن 
باش خیلی کار داریم  زن 
:* :* 
پاسخ:
واااای ببین کی اینجاست *_*
یعنی اسمت رو دیدم ذوق مرگ شدم .... 
جونوم:**
چقد خوب...خوش به حالتون...
والا ما که از دست این کار لعنتی جرات نداریم مرخصی بگیریم و جایی بریم...
پاسخ:
شغلهای اینجوری که یه روز مرخصی نمیشه گرفت خر عست :/
البته چون پنجشنبه تعطیل بود مرخصی نمیخواست دوست خودمم کارمنده 
خب توی شهر آسمون تا مرز سیاهی هم می ره با این جوری طوفان ها... 
تازه چند روز قبلتر درست بعد از طوفان یهو یه بارون ترسناک شروع کرد به باریدن من یکی که داشتم سکته می کردم کف حیاط پر از آب شد چند ثانیه ای. امسال هوا یه جوریه :|

پاسخ:
دقیقا تو جاده هم آسمون سیاه شده بود و کنار جاده پر گردباد بود خیلی خوف بود فقط خوبیش این بود که ما داشتیم ازش رد میشدیم و قرار نبود بمونیم 
اما بارونه قبلش خیلی بدرد ما خورد هوا رو خنک کرده بود
اینم عکساش(کلیک) بیشتر شبیه فیلمای ترسناک خارجکیه :)))

http://www.knp.ir/?sysid=1&newsid=16753
پاسخ:
تو جاده از این ترسناکتر بود باور کن 
۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۱۳ احسان خواجه مرادی
از معبد آمون برایمان چه خواهی آورد مارکو؟؟؟؟!!
پاسخ:
ها؟ چی شده؟ ( با صدای بچهء فامیل دور خوانده شود)
آزی لاکت مثل لاک منه.  ^ ــــ  ^ ( آیکون چشم قلبی و ذوق و اینا )
بعععععععد من فکر کردم رفتی  آرژانتین و مصر بعد چشمام انقددددددددد گشاد شده بود که نگوووووووو :دی
پاسخ:
خدا از دهنت بشنوه من برم آرژانتین و برزیل و اینا خخخخخ
آیکون لاک قشنگ :))
این دوستتونو با منم دوستش کنید
پاسخ:
شما سرت خیلی شلوغه به دوست جدید احتیاج ندارید :))))))
به سفر احتیاج دارم. زود باش منو به دوستت معرفی کن
پاسخ:
برنا >>> سارا
سارا>>> برنا 

:|
خوش به حالت که قسمتت شده، واقعا چرا کسی به کویر بها نمیده! به هر کی میگم بیا بریم کویر، یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم میندازه!
پاسخ:
موقعی که به یکی از دوستام گفتم دارم میرم کویر گفت منو مفتی هم میبردن نمیرفتم الان سگ رو بزنی کویر نمیره که تو میخوای بری :)))))) ولی من از پای ننشستم :دی 
دلم میخواد یبارم تو فصل پاییز برم ^_^ ایشالا قسمت شمام بشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">