حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۰۱
تیر ۹۵
از همون بچگی برعکس بیشتر بچه ها هیچوقت طرفدار پر و پا قرص تابستون نبودم ، حتی همون موقع که مدرسه میرفتم!! مدرسه نرفتن واسه من عذاب الیم بود و تابستون واسه من مساوی بود با روزهای گرمی که هیچ اتفاق خاصی توش نمیفته ، نه سفری نه پیک نیکی نه حتی کلاسی ، خلاصه میشد به تو کوچه رفتن و دوچرخه بازی کردن و با بچه های کوچه دعوا کردن ، زانوها و آرنج همیشه زخم ! تابستونها همیشه واسه من کــــــــِش میومد ، تا وقتی برسه به مهر عزیزم و مدرسه جانم باز بشه ، من از اون بچه های شیطونی بودم که عاشق مدرسه بودم! معمولا بچه های خوبی که خونشون رو دوست ندارن عاشق مدرسه میشن و بچه های بدی هم که خونشون رو دوست ندارن ، سرنوشتهای خوبی پیدا نمیکنن!! 
 
تابستون واسه من نه دریا داشت نه کلاس های متنوع نه مهمونی نه حیاط! تو خاطرات تابستون من، فقط کوچه هست و دوچرخه و میوه های خوشمزه و یه شهربازی کوچیک که نزدیک خونمون بود و الان خرابش کردن و جز چند تا خاطره تکراری چیزی ازش نمونده !! وقتی میگم تابستون انگار گرمای سوزان آفتاب رو تو فرق سرم احساس میکنم ... تابستون واسه من همیشه پر از انتظار و روزهای کشدار و بلاتکلیف بوده، تنها شاگردی که تو کلاس فصل مورد علاقه اش بهار بود نه تابستون... خوشحالی تعطیلی مدرسه ها همه گیر بود انگار فقط یه نفر بود که دلش میخواست این مدرسه لعنتی هیچوقت تعطیل نشه ... 
ببخشید که تابستون محبوبتون رو پر از موج منفی کردم خخخخ حالا بخاطر گل روی شما میگم ، وِلکام سامِر ، فقط جون مادرت زودتر تموم شو ( با لحن جناب خان خوانده شود) 
موافقین ۴ مخالفین ۱ ۹۵/۰۴/۰۱
آزیتا م.ز

نظرات  (۳۳)

تا بهار هست تابستون چی داره بگه :))
پاسخ:
هیچی هیچی هیچیییییی :))
من هم امسال تابستون رو دوست ندارم ...
پاسخ:
فقط امسال؟ چرا؟
منم تابستون رو دوست ندارم،گرچه خودم متولد تابستونم:-\ تو بچگی که دلیلم مث دلیل خودت بود ولی الان به خاطر گرما و محدودیت های پوشش;-)
پاسخ:
اه اه از محدودیت های پوشش نگو ک دلم خونه خوووووون خخخ
۰۲ تیر ۹۵ ، ۰۰:۵۴ احسان خواجه مرادی
سلام
میدونم از حضورم خوشحال نمیشید و هنوز تصور میکنید حالم خوب نیست
در هر صورت میتونید پیاممو نخونده شیفت دیلیت کنید،
تابستون ما دهه شصتیا تقریبا همین ویزگی هایی رو که گفتید داره، چون بنظرم نسل ما وشاید پدران و مادران ما خیلی فرصت لذت بردن از زیبایی های تابستون رو نداشتند یا بلد نبودن چطور لذت ببرن
دقیقا فقط چند سال اخیر هست که من دارم از تابستون لذت میبرم و اونم علتش اینه که با فامیلای نزدیک چند تا ماشین میشیم و یه مسافرت پر جمعیت و دسته حمعی میریم که مدیریت اون اکثرا با من و بچه خوهرام هست
زندگی واقعا زیباست..فعلا ما یاد گرفتیم چطور از مسافرت های تابستونی لذت ببریم...بطور قطع میدونم میشه از مسافرتهای پاییزی و حتی زمستونی هم لذت برد
یه کار قشنگی هم شما مکینید مسافرت با تور هست که من هنوز تجربه اشو نداشتم و شما خوب چنین مسافرتهایی رو به تصویر میکشید
خیلی برنامه ها برای زندگی دارم که هنوز پیاده نکردم، یادمه یه بار با خانمی اشنا شدم که ویزگی های مثبتش منو خیلی تحت تاثیر قرار داد و باعث شد با اینکه من مرد هست خیلی احساس خجالت بهم دست بده
این خانم خیلی فعال بود، یه کوهنورد به تمام معنا، قله ها و کوههای مهم تهران رو فتح کرده بود، زندگیش مملو از برنامه ریزی، زبان فول،دانشجوی دانشگاه تهران، اهل موسیقی، کنسرت های دلخواهش رو که اکثرا سنتی بود از دست نمیداد، در جلسات شب شعر و ..شرکت میکرد و خیلی علاقمند بود.. یه بار با من قرار کوه گذاشت، شاید باورتون نشه من نفس کم آوردم و ایشون مثل بز کوهی بالا میرفت، از لحاظ شخصیت خیلی شخصیت محترمی داشت، خلاصه چیزی بین ما نبود و ما فقط بنا بود دو سه جلسه آشنا بشیم ولی واقعا در مقابلش احساس کمبود کردم و نقطه های تاریک شخصیتی من شاید باعث شد اون آشنایی سر نگیره،اینا رو از این جهت گفتم که بعضیا وقعا از زندگیشون لذت میبرن و قدر تک تک لحظه هاشون رو میدونن ولی من به شخصه همیشه نتونستم از زندگیم لذت ببرم، مثلا اگر زمستون بود یا هوا ابری بود خزیدم تو خونه ام و وقتمو به بطالت گذروندم
این مواردی رو هم که در مورد تابستون گفتید برای من هم تو مقطعی از زمان صادق بود، در هر صورت ببخشید ژرحرفی کردم، مار از پونه بدش میاد، پونه میاد براش کامنت طولانی میذاره!!!
پاسخ:
سلام
این چه حرفیه من کی گفتم شما کامنت نذاری؟ 

اما بنظر من به نسل و اینا ربط نداره چون اتفاقا من فامیل و دوست و آشناهای نزدیکی داشتم که اتفاقا تابستونها اساسی حالشو میبردن و همش به سفر و چتربازی بودن یا همین بچه های دایی خودم که بچه هاش همیشه ده تا کلاس میرفتن تابستونا .. اما شرایط خاص خانوادگی من اینجوری بود که نشه که بشه دیگه ... حالا نمیخوام بازش کنم اینجا... 

اما خب وقتی خودم بزرگ شدم همیشه سعی کردم تا جایی که شده از زندگیم لذت ببرم و خب خیلی کارهایی رو که والدینم تو زندگیشون هیچوقت فکرشم نکردن انجام بدم ... اما دلیل نمیشه که از تابستون سوزان ایران خوشم بیاد که این گرماش هر برنامه رو به فنا میکشی 
با جملهء اخر کامنتت خیلی خندیدم :))) تازه الانم دارم میخندم حتی
چه جالب :)))
من عاشق تعطیلی مدارس بودم :دی
پاسخ:
شما عادی بودی من غیر عادی بودم :))
الان که دیگه خبری از خونه بد نیست .همه فصل ها خونه یه جوره.بازم دو یو هیت سامر؟
پاسخ:
خدایی نگفتم متنفرم ازش اما تو صف ردیف آخره ، بخاطر میوه های خوشمزش نمیتونم بگم ازش متنفرم خخخخ 
ولی
اره هنوز دوسش ندارم مخصوصا که گرمای جان سوزش درد حجاب اجباری رو برام ده برابر میکنه ، بعضی موقع تو خیابون دلم میخواد همه رو از دم بزنم :))))))) البته این بخاطر تابستونهای خیلی داغه اینجا هم هست جاهای دیگه که کل سال هوا سرد و بده یه دوماه خوب میشه تابستون رو باید طلا گرفت :))
سلام
تابستون تووی دوران کودکی فقط به خاطر نبودن مدرسه و بازیهای اون دوره خوب بود و ما هیچی نمیفهیمیدیم نه گرما نه بیماریهای این فصل!
بزرگتر که شدم واسم دیگه مهم نبود مدرسه اما مصیبتای تابستونو خیلی فهمیدم و سالهاس ازش متنفرم
گرما گرما گرما
وجود انواع حشرات و حیوانات موذی در این فصل
آلرژی آلرژی آلرژی عطسه حساسیت و...
آدم تووی زمستون خودشو میخواد گرم کنه راحتتره تا اینکه تووی تابستون بخواد خودشو خنک کنه و چقد از گرما بدم میاد مثلا حتی دوس دارم تووی زمستون بیشتر برم زیر پتو تا اینکه با بخاری خودمو گرم کنم البته اگه زمستونی داشته باشیم!

با اینکه متولد تابستونم و اتفاقا تولدمم داره میرسه(7تیر) اما همیشه عاشق زمستون بودم بعدش پاییز
بهترین لوکیشن واسم سرمین برفی یا سرزمینی که همه جاشو برگای زرد و قرمز پر کرده باشن و صدای خش خش و نم نم بارون، خیابون خلوت، صدای کلاغ، هوای نمیه تاریک و تقریبا مه گرفته، اووووفففففف ینی بهشته
فقط دس در دست یارو نگفتم اما میترسم کلا یاری نباشه یا اگه باشه بزنه توو ذوقم و همه چیو خراب کنه کلا هههه
شانس نداریم که هههه
پاسخ:
شما دیگه از منم بدتری ها خخخخ منم از گرما بیزارم مخصوصا که مجبور باشم تو گرما شال و لباسم بپوشی هوووووف 

لوکیشن خوبی بود . ایشالا با یار به زودی :)))
من ولی ازینایی بودم که هم واسه اومدن تابستون ذوق می‌کردن و هم واسه اومدن مهر!!
اشکال تابستون و مهر از نظر من در این بود که جفتش طولانی بود!! مثلا مدرسه اونقدرررر از مهر تا خرداد کش میومد که اگه بعدش تابستون نبود من رسما دیگه دیوونه میشدم و تابستون هم سه ماه تعطیلی دیگه اینقدر زیاد بود که اگه مهر نمیومد من دق می‌کردم خخخ
پاسخ:
نشون میده کلا تنوع طلب بودی خخخ مدرسه واسه من مثل برق و باد میگذشت اصن بعد عید که فِرت یعنی
دقیقا توصیفت درسته
من بچه بودم خونه رو دوس داشتم و تابستونم دوس داشتم
الآن اصلا خونه رو دوس ندارم تابستونو که دوس ندارم هیچ از جمعه و هر تعطیل رسمی هم بدم میاد
خدایا آرامش عطا بفرما شکرت.
پاسخ:
دقیقا درک میکنم وقتی خونه واسه ادم جای لذتبخشی نباشه تعطیلات میشه عذاب دو چندان ازم قشنگ دررررک میکنم :(
تابستون ما خودش موج منفی
واسه منم تابستون همین بوده:/
پاسخ:
ای بابا ای بابا ای بابا ... موج مثبت بشی ایشالا :)
۰۲ تیر ۹۵ ، ۰۶:۳۰ کرگدن آبی
تابستون دیگه خیلی "تعطیل" شده :/
پاسخ:
از دست رفته اصن خخخ
۰۲ تیر ۹۵ ، ۰۸:۲۳ مترسک ‌‌
یادش بخیر، بچه که بودم سه ماه تابستون برام اندازه سه سال می‌گذشت، از بس که هر روزش کلی خاطره و اتفاقات رنگارنگ می‌افتاد؛ ما توی کوچه‌مون (که قبلاً تعریفش رو کردم: http://1matarsak.com/post/243 ) حدود 25 تا بچه بودیم که از صبح زود تا بوق سگ (!) همه‌اش بازی می‌کردیم؛ واقعاً الان که به اون روزا فکر می‌کنم، دلم برای بچه‌های امروز می‌سوزه، اینا واقعاً چی می‌فهمن از کودکی؟
ضمناً سامر شما هم ولکام و اینا :))
پاسخ:
خدایی دیگه من از صبح تا شب تو کوچه نبودم ولی خب تایم زیادی رو بودم اتفاقا منم به این فکر کردم ک بچه های امروز که تو کوچه بازی نمیکنن از چه لذت بزرگی محرومن ... اینا خاطرات بچگیشون چه شکلی میشه بعدا؟
منم مث خودت عاشق روزهای مدرسه و رسیدن مهر بودم
حداقل دوستامو داشتم حوصله ام سر نمیرفت
تو تابستون همش بازی های تکراری تو حیاط. کوچه هم نمیرفتیم 😂😂
پاسخ:
اره مهمترین قسمتش همین بود ، حوصلمون سر نمیرفت خخخ
تابستونای من همیشه خنثی بوده :|
جز یکی دو مورد خاطره زیادی از تابستونای بچگیم و تفاوتش با بقیه فصل های سال ندارم :/
ولی خب منم تابستونو بخاطر میوه هاش دوست میدارم :دییییییییییی
پاسخ:
میوه هاش عالی اند لامصب
منم کلا از تعطیلات متنفر بودم. یادم میاد برف میومد همه خوشحال بودن که تعطیل میشن ولی من غمگین بودم با اینکه برفو دوست داشتم. درواقع از خونمون بدم میومد که بحمداله الان بیشتر بدم میاد:دی
خیلی پست خوبی بود همذات پنداری شدید
پاسخ:
متاثر شدن شدید از همدات پنداری شما :)))
۰۲ تیر ۹۵ ، ۱۸:۲۰ سجاد بوداغی
راستش من نظرمو نوشتم؛ ولی وقتی نوشتنم تموم شد دیدم که خیلی طولانی شده به عنوان یه مطلب تو وبلاگم منتشر کردمش! :)

نشونیش: http://endprocess.blog.ir/post/138
پاسخ:
خخخخخ چه جالب :)))
کلا زندگی سخته! تابستون سخت ترش میکنه زمستون هم همینطور باز بهارش بهتره 😀
پاسخ:
کلا گرما و سرمای شدید خر است
اهم... خجالت نمی کشید دور هم جمع شدید اینقده بد می گید برای گرمای عزیز تابستونی؟
نوررررر، روشناییییییی، هندووووونه :))
اصن گرمای تابستون عشقه والا!
شکلک اینا که با تیشرت و مانتو و شال و چادر می ره خرید و آفتاب عین مارها بدنش حال میاد:))

پاسخ:
تو چرا اینقد سرمایی •_• آیکون اصلا درک نکردن
اینستاگرامتو که دیدم احساس کردم همچینم مجبور نیستی شال و لباس بپوشی ههههه
لدفا از تشویش اذهان عمومی خودداری نومایید ههههه
پاسخ:
ههههههه
مشکل شما آدمهای مذهبی همینه که در این مورد اصلا درک نمیکنید متاسفانه ... 
رش مدرسه رو لعنتی خطاب کردی که
پاسخ:
این از اون لعنتیای عاشقانه بود ، دیدی مثلا یه ادم خیلی عزیزی داره میره میگی لعنتی بمون نرو :)))
مذهبی بودن یه چیز متفاوتیه با اینی که همه تصور میکنن!
من شوخی کردم و چیزی اتفاقا در مورد پوشش تو اصن نگفتم!
همه از روی ظاهر دیگرانو قضاوت میکنن اما تو حتی ظاهر منم ندیدی و اگه میدیدی شاید خیال میکردی منم یه آدم بی باوریم هههه
فقط میمونه اسمم و حرفای گاهی معنویم که اونام چیزایی نیس که آدمو مذهبی کنه، مذهبی بودن به دل و روح و ذات آدماس به وجود و باور ادماس نه ظاهرشون، همون ذات آدمه که ظاهرشم میتونه اگه بد باشه تغییر بده!
من اگه بخوام به تو تیکه بندازم باید اول به خودم تیکه بندازم و کسیم که واقعا مذهبی باشه اهل تیکه انداختن نیس حتی به یه روسپی دور از جونت!
من ظاهر تو رو همون اولش دیدم همون اول که اشنا شدیم اما میبینی که واسه سلامتیت چقد دغدغه دارم، اینقد که واسه سلامتیت گفتم واسه نمازت حتی یه بارم نگفتم واسه پوششت نگفتم واسه روزه گرفتنت نگفتم هر چن ممکنه نماز بخونی یا روزه هم بگیری اما اصن کار با این حرفا ندارم!
میدونی از همون اول من تو رو ذاتا یه آدم پاک و باوراتو خوب میدونستم و میدونم!
ادعای مذهب ندارم، ادعای کفرم ندارم فقط میخوام انسان باشم!
یک انسان که انسانیت داشته باشه و اهل قضاوت نباشه و بتونه واسه کسی مفید باشه و دردشو بدونه و اگه تونست به دادش برسه
تو از همون اولش آبجی مهربونم بودی و واست دعا کردم و ان شالله سلامتی و آرامش و خوشبختی و آسایشت فراهم خواهد شد
پاسخ:
همه حرفهای شما متین اما پس اون جملهء کامنت قبلی شما دقیقا چه معنی ای میداد :/ هوم؟ 
من نظرم در مورد تعطیلات کم کم چرخید تا 180 درجه متفاوت شد!
بچه که بودم خیلی تعطیلی دوست داشتم، از جمعه ها تا تابستون، کارتون های صبح و ظهر جمعه کلی برام انگیزه بود ، تابستون ها هم کلی کتاب داستان میخوندم، اقوام هم اون موقع خیلی دور هم جمع میشدیم و یکی دوروزه جاهای خوش و اب و هوای اطراف می رفتیم....دانشگاه برام زیاد فرقی نداشت به خصوص که تابستونا هم واحد میگرفتم ...الان بدم میاد از تعطیلات. حتی یک روزش.یعنی تو تقویم میبینم داریم به یه تعطیلی به خصوص غیر از جمعه می رسیم ناراحت میشم. کارهای بیرون ادم که عقب میفته ، سر خودم هم چه بسا شلوغ تر میشه . بقیه هم وقتشون آزادتر میشه میان نمیذارن ادم کارشو بکنه! خبری از اون صفای قدیمها هم نیست. هوای تابستون هم که کلا داغونه...همیشه از بچگی تا حالا !
پاسخ:
پس این یعنی که در گذر زمان از حال خوب به حال بد اومدی:( وقتی ادم با زندگیش حال میکنن و خوشحاله تعطیلات رو دوست داره و دقیقا برعکس ... واسه من که تا حالا همیشه اینجوری بوده
وقتی هری پاتر می خوندم عجیب ترین چیزش واسه من هاگوارتز و جادویی بودنش نبود... عجیب ترین نکته اش این بود که هری تابستونو دوس نداشت...
به اندازه ی هری پاتر عجیبی :)
پاسخ:
شاید واسه همین عاشق هری پاتر بودم :)) وقتی کتابهاش رو میخوندم انگار از این دنیا جدا میشدم عاشق اون لحظه ها بودم و قشنگ میفهمیدم چرا از تعطیلات بدش میومد چون خونه براش نفرت انگیز بود و مدرسه تموم امیدش بود :)
درود یک سوال بی ربط که قطعا میتونی جواب ندی .همیشه میگن زندگی بچه ها تومحیط پرتنش خانواده بدتراز طلاقه باهاش موافقی؟نظرت چیه؟چه وقت باید جداشد؟
پاسخ:
بله موافقم من خودم وقتی بزرگتر شدم خیلی مامانم رو تشویق کردم ک از پدرم جدا شه از بس که از اون دعواهای وحشتناک خسته شده بودم ، البته زندگی ما بعد طلاق هم متاسفانه به آرامش نرسید :/
۰۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۰۱ فائزه م .پ
آخ آخ حرف دل من ..منم از تابستون متنفرم و البته بهارم دوس ندارم پاییز فصل مورد علاقه منه ...اصن مدرسه که واقعا فوق العاده بود ..خیلی خیلی باهات موافقم
پاسخ:
من پاییز رو دوست دارم اما چون بعدش زمستونه غصم میشه خخخخ
۰۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۳۲ فائزه م .پ
خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنید آزی جون
پاسخ:
سر فرصت چشم حتما
عی بابا دارم میگم شوخی کردم پس معلومه خودتم باهاش کنار نیومدی و حساسی وگرنه یه شوخی رو اینقد جدی نمیگرفتی!
من در مورد خیلی چیزا شوخی کردم اما این یکیو روش کلید کردیا!
گفتی گرمای تابستون اذیتت میکنه و از این حرفا و بدیش اینه که باید شال و لباس بپوشی منم گفتم چرا با عث تشویش اذهان میشی تو با توجه به عکسات دچار این نکته بد نمیشی هههه دیگه خداییش ولش کن عاقا هههه
یه شوخی ساده رو تا عرش اعلی بالا نبر خو هههه
آزیتا در سفر معراجی که به عرش اعلی داشت، خدا بهش گفت ای آزی تو را چه میشود؟، اونم گفته این سید یه تیکه بهم پرونده حالم خوب نیس
میگن فرشته ها رفتن پشت تخت عرش قایم شدن وقتی نور میندازی جیغ میزنن ههههههه
پاسخ:
با چی کنار نیومدم؟؟ با حجاب اجباری؟؟ معلومه کنار نیومدم ، اصن جز معدود موردهایی که نه عادت میکنم نه کنار میام اصن خط قرمزمه ... خیلی حساسم روش ... به هر حال شوخیه آمیخته به تیکه بود، تیکه انداختنم کار خوبی نیس ، مثل اون دفعه که اقا احسان به من تیکه انداخته بود مثل اینکه قسط نمیدی و شما اونقد در اون باب سخنپرانی کرده بودی
به هر حال بگذریم
تابستون فقط میوه هاش
تو اطرافیانمم اونایی که فقط مسافرت و گردش میرن عاشق تابستونن
فک نکنم این فصل با این گرماش زیاد طرفدار داشته باشه
فک کن داری از گرما هلاک میشی کولر هم هست اما نمیتونی روشنش کنی دیگه چه طوری میتونی تابستونو دوس داشته باشی
پاسخ:
چرا نمیتونی روشن کنی؟ 
اره دیگه هر کی میره عشق و حال تابستونو دوس داره
من چقد بگم شوخی کردم و تیکه ننداختم
بابا من میگم اگه قراره تیکه بندازم باید به خودم اول تیکه بندازم تو بازم میگی تیکه انداختی!
میگم مثل همیشه شوخی کردم
انتظار چنین واکنشایی رو داشتم و میدونستم منو به احسان میچسبونی آخرش ههه
پاسخ:
باشه شوخی کردی ، من گفتم بگذریم ، تمام !.
پول نداریم دیگه :)
پاسخ:
هر چی میکشیم ضررِ بی پولیه
به قول شاعر:
آزی ناز کن که نازت یه سرو نازه
آزی ناز کن که دلم پر از نیازه

هههههههه
پاسخ:
پسر همسایمون وقتی ١٢ سالم بود همینو واسم میخوند از پنجره اتاقش خخخخخ
"معمولا بچه های خوبی که خونشون رو دوست ندارن عاشق مدرسه میشن و بچه های بدی هم که خونشون رو دوست ندارن ، سرنوشتهای خوبی پیدا نمیکنن!!"
چققققققددددررررر این حرف درسته آخهههه
پاسخ:
متاسفانه بعله :/
واقعا؟ ههههههه
چقد هندی بوده ههههه
شاهرخ خان و آزی بانو هههههههه
پاسخ:
اره واقعا .. هر روز عصر ترانه اش رو با صدای بلند پخش میکرد و خودشم باهاش میخوند بجای نازی هم میگفت آزی ... اسمشم شاهرخ نبود محسن بود :))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">