حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۲۷
فروردين ۹۳

دو نفری هستن که زندگیشون واسم خیلی جالبه! یه جورایی من رو به فکر فرو بردن و تفکرات فلسفی و انسان شناختی گوناگونی رو در پس ذهنم به وجود آوردن [آیکون آزی فیلسوفه هوشمند می شود] :(این یک لبخنده آلبالویی نیست، بلکه ماتیکه :D )

ماجرا از اونجایی شروع شد که در دوران نوجوونی که به نقاشی علاقه بسیور بسیور زیادی داشتم با این آقا آشنا  شدم:


ونگوگ، نقاش نامدار هلندی

(این یک خود نگاره از خودش در سال 1888 است)

این بنده خدا تو سن 27 سالگی نقاشی رو شروع کرد و تا زمان مرگش یعنی 37 سالگی بیش از 900 نقاشی و 1100 طراحی و 10 چاپ انجام داد و فقط و فقط موفق شد یکی از تابلوهاش رو در زمان حیاتش بفروشه و در اوج گمنامی و بی اعتباری تو زمان حیاتش به سر میبرد! و اما بعد از مرگش تبدیل شد به یکی از نقاشان نامدار و معروف تاریخ و از تاثیرگذارترین نقاشان پست امپرسیونیسم شناخته میشه!

در زمان حیات فقیر و تهی دست باشی و بعد از مرگت آثارت رو میلیونها دلار معامله کنند! جلل خالق، عجب دنیای غریبی است!

خیلی ها فکر میکنن که ونگوگ خودکشی کرده! شاید بعضی از شما خوانندگان عزیزتر از جان هم با این حرف من تعجب کنید و بگید مگه اون خودکشی نکرده؟! نع که نکرده!!!!! والا!

حدس میزنم چون ونگوگ گوشش رو بریده بود و نزد دکتر "گاشه" که روانشناس بود میرفت و خودش هم قبل از مرگ گفته که خودکشی کرده، الان اکثرا فکر میکنن که اون بنده خدا خودکشی کرده!

قبل از اینکه دلیل خودکشی نبودن مرگش رو بگم اول ماجرای گوش بریدنش رو براتون تعریف میکنم:

درباره اصل ماجرا تردیدی وجود نداره و خود ونگوگ هم تو یه "خودنگاره" تصویر خودش رو با گوش بریدش کشیده! ون گوگ تا روز ۲۳ دسامبر دو گوش درسته داشت، اما روز بعد که اون رو در بستر غرق خون یافتن، جای گوش چپش خالی بوده و به یاد نمی‌آورده چه بلایی به سرش اومده. درباره چگونگی ماجرا حرف و حدیث زیاده و دو روایت بر سر زبانهاست:

اولین ماجرا اینه که: ون گوگ، که تو اوایل سال ۱۸۸۸ به توصیه برادر کوچیک و مهربونش تئو به شهر آرل در جنوب فرانسه کوچ کرده بود، چند ماه بعد به ناراحتی روحی و افسردگی شدیدی دچار شد؛ اون تو کابوس‌های وحشتناک و هذیان‌آلود دست و پا می‌زده و به عوالم جنون نزدیک می‌شده. هنرمند رنجور و حساس که از مدتی پیش تو گوش چپ خودش صداهایی تحمل‌ناپذیر می‌شنیده، تصمیم میگیره با اقدامی قطعی خودش رو از شر گوشش راحت کنه.

و دومین ماجرا از این قراره که: ون گوگ به یه روسپی به نام "راشل" دل بسته بوده و چون مال و منالی نداشته به او بده، به دلبر خودش قول داده بود که بهش یه "هدیه گرانبها" تقدیم کنه، و این هدیه البته گوش خودش بوده! برای این روایت گواه واقعی وجود داره، چون راشل واقعا یه گوش بریده دریافت کرده!

از طرفی روز به روز فرورفتگی و افسردگی ون گوگ عمیق‌تر می‌شده با این حال اون تنها در ۲ ماه پایانی عمرش ۹۰ تا نقاشی کشیده! به دلیل افسردگی، نزد دکتر گاشه که تصویرش رو این زیر میبینید و خودش در سال پایانی عمرش کشیده، می رفته:


دکتر گاشه رو "کامی پیسارو" به ونگوگ معرفی کرده!




کامی پیسارو، بنیانگذار امپرسیونیسم و استاد "سزن"،"وگن"،"ون گوگ" از نقاشان بزرگ پست امپرسیونیسم
(این یک خودنگاره از پیسارو است)


و اما برخلاف تصورات، ونگوگ خودکشی نکرده! بر اساس تحقیقات صورت گرفته، مرگ ونگوگ در اثر شلیک گلوله از یک تفنگ معیوب توسط دو نوجوان مست صورت گرفته و اون بعدا تصمیم گرفته که برای حفاظت از اونا، مسئولیت واقعه رو بر عهده بگیره. محققان معتقدن که گلوله با زاویه به قسمت فوقانی شکم ون گوگ اصابت کرده و نه بطور مستقیم. در حالی که در صورت خودکشی انتظار میره گلوله به طور مستقیم به فرد اصابت کنه! محققان بر اساس شواهد و نامه‌های بدست‌ اومده معتقدن که ون‌گوگ نیت خودکشی نداشته اما زمانی که با مرگ و یا خطر آن مواجه شده، خودش رو تسلیم مرگ کرده‌! او آخرین احساسش رو به برادرش، که قبل از مرگش بر بالینش اومده بوده، این‌گونه میگه: «غم برای همیشه باقی خواهد ماند». شش ماه بعد برادرش تئو نیز درگذشت!

مقبره ونگوگ و برادرش تئو

و اما نفر دومی که من رو به فکر فرو برد "فرانتس آنتوان مسمر" بود. ماجرای آشنایی من با مسمر چند سال پیش وقتی به کانون عرفان ایران (که الان متاسفانه متاسفانه منحل شده!) جهت آشنایی با مسائل ماوراءدرمانی و همچنین انجمن هیپنوتیزم ایران واسه آموزش هینوتیزم میرفتم شروع شد!


"مسمر" پدر روان شناسی و روان پزشکی نوین!

او کاشف نظریه معروف "مغناطیس حیوانی" است و موفق شده هیپنوتیزم رو برای درمان بسیاری از بیماری های روحی مورد استفاده قرار بده. اون همواره به جرم جادوگری و شعبده بازی و کلاه برداری، تحت تعقیب و مورد نفرت دشمناش بوده و آواره سرزمین های مختلف و هرکجا که میرفته از طرف دولت و اطبای اون سرزمین مورد توهین و طرد شدگی قرار میگرفته. مسمر بسیاری مواقع محتاج لقمه نانی بوده تا شکم خودش رو سیر کنه و در نهایت در انزوا و مذلت به دیار باقی شتافته! اما صد سال بعد از مرگش، "فروید" او را نخستین پیش قدم "پسیکانالیزم" و پدر روانشناسی و روان پزشکی جدید خونده و امروزه مسمر بسیار مورد احترامه! و باز هم ذلت در دوران حیات، و احترام در دوران پس از مرگ!
و در آخر ازتون میخوام که نظرتون رو راجع به اینجور پستها به من بگید! منظورم از این جور پستها یعنی مثل این یا این پستِ! که یجورایی میشه گفت اطلاعات عمومی حساب میشه! بهم بگید خوبه دوست دارید یا نه جالب نی، دیگه نذارم!
موافقین ۳ مخالفین ۱ ۹۳/۰۱/۲۷
آزیتا م.ز

نظرات  (۳۰)

خیلی خوبه آزی خیلی خوبه..
ک هر چند وقت در میون ازین پستای اطلاعات عمومی بذاری..
حالا هر چی میخواد باشه..
من ب شخصه حمایتت میکنم..
:)










:-*
پاسخ:
ای جونم....چه حامیِ مهلبونی چه گلی چه گلابی :P
اصولا کسانی که توی تاریخ هر رشته و هنر و زمینه ای نقش بسیا بسیار مهمی رو ایفا کرده اند و اصن از متحولانش بوده اند در دوران حیاتشون دچار ذلت بوده اند و بعد از مرگ دارای احترام!!! خیلی خیلی متعجبانه است!!!
کاش یه روزی کسانی هم که در دوران حیاتشون دارای احترام های بسیار بسیار متعجابانه ای از سوی مردم و اطرافیان هستند یک روزی اگر در دوران حیاتشون نشد در دوران مرگشون همه به ماهیت پلیدشون پی ببرن!!!

بعد هم نظر من مثبته یعنی خوبه ، اطلاعات عمومیمون بالا میره یه چن وقتی هست اطلاعات عمومیه ما بالا نرفته و روی یه تخته سنگ رو دامنه کوه دانش و اطلاعات عمومی جا خوش کرده:))))
پاسخ:
خخخخخخخ :Dهمیشه همشون به بوق فنا رفتن بعد که مردن ملت یادشون میفتن :D

بعله زکات علم یادت نره :)))
بسیار بسیار عالی بود،
پاسخ:
موتوشکرم :)
عالی بود عقشم عالی الان خیلی خوابم میاد فردا میام کامنتای این پستو میذارم دلم نیومد دست خالی برم:-P :*
پاسخ:
خخخخخخ دمت گرم...من وقتی خوابم میاد رسما سگ میشم :P
ba tacakor az zahamate shoma, harchand hic osti b jazabiate postaye khastegar dar o kolan khale zanaki nemirese, ama inam khube, ye qesmat az tafakoratet k ma az khundanesh khujal mishim
پاسخ:
خخخخ پس خاله زنکی دوس داری :)))))))))
;)
من از این سبک پست هاتون خوشم میاد باعث افزایش اطلاعاتم میشه لطفا ادامه بدین
پاسخ:
افزایش اطلاعات مالیات داره ها :D
خوبه که اطلاعات عمومی میذاری، منم ده دوازده سالم بود ذهنم پر بود از اینجور مطالب ولی جایی رو پیدا نکردم که ابرازشون کنم، تا اومدم جایی پیدا کنم سر و کله ویکی پدیا پیدا شد هر چی رشته کرده بودیم رو پنبه کرد!
پاسخ:
بالاخره خوبه یا بده؟ یعنی چی؟
اتفاقا من هیچوقت ذهنم ازراین چیزها پر نبوده!!!!! الانم نیس!

خیلی دوست دارم این پست هات رو.بذار بذار که داری خوب میذاری.

ون گوگ هم عشق ماست.

پاسخ:
عه چه جالب :)
آخییییی....
خوبه استفاده کردم
پاسخ:
:)
بسی بسیار جالب انگیزناک بودندی
پاسخ:
خواهش شوندی:D
۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۱۷ استاد سلام علیکم خیلی ناشناس خخخخ
به نظرم این دسته از پستات مثل یک پایه از چهارتا پایه وبلاگته که برای حفظ تعادل در وبلاگت لازمه :D (ماتیکی نیست! توجه بفرمایید!)
+ لینک پستات هم که یه مشکلی داره لطفا درستشون کن!
++ یه دانشمند برجسته ای است به اسم استاد سلاملکم :D راجع به اون هم میتونی پست بنویسی:D فقط عکسم رو نذار که آقای همکار از سکه میفته همه دخدرای وبلاگت عاشقه من میشن :D
پاسخ:
میگم این اعتماد به سقفت رو از کجا خریدی جنسش خیلی مرغوبه :))))))
اوه اوه آزی نبودی ببینی . اون یکشنبه با آقای ناد رفتیم بیرون . بعد از جلوی موزه ی نقاشی های آقای ونگوگ یا به تلفظ خود هلندی ها : فان خوخ!!! رد شدیم . ملت همچین صفی جلو این موزه بسته بودن که میگی نذری میدن :) صفی بود ها..از این صف ها من فقط در مورد سبد کالا و البته شله نذری در مشهد دیده بودم . شله رو برو از گوجه سبز بپرس مبسوط برات توضیح میده که یکی از طعام های بهشتی هست که فقط در مشهد یافت میشه :|
خلاصه گفتم بدونی که من از جلوی موزه آقا فان خوخ رد شدم بهم افتخار کن :))
هلندی ها واو رو ف تلفظ میکنن و گاف رو خ !
پاسخ:
اوه اوه چه باحال :D
اتفاقا مسدونم شله چیه...تو محرم همهٔ مشهدی ها یه پست راجع بهش گذاشتن :))))

خخخ خلاصه خواستی فخر بفروشی :))))))))))))))))
کمی با dutch آشنایی دارم :) مثلا اونام مرجان دارن ;) marjan اما صداش میکنن ماریان :))))))
با اینکه طولانی بود ولی با علاقه تا آخرش خوندم و خیلی هم ممنون. بازم ازین پستای خوشگل بذار ;) :*
پاسخ:
آخیییی مرسی
چشم:)
این جور پست ها حاوی مطالبی هستند که میشه با یک جستجو بهش دست یافت و به نظرم ضرورتی نداره بخوای یه سری مطالبِ در دسترس رو کپی پیست و گردآوری کنی. کسی که به یه موضوعی علاقه مند باشه خودش میره پی اش! 
از خودت بگو و اتفاقات زندگیت و دیدگاه هات و .... :)
پاسخ:
خب این در حالیِ که مثلا شما اصن شخصی بنامِ مسمر رو بشناسی و بخوای راجع بهش بدونی بعد بری سرچ کنی و راجع بهش اطلاعات در بیاری اما وقتی یهو یکی بهت یه نفر رو معرفی میکنه که قبلا از وجودش مطلع نبودی میتونه جالب باشه !بعله :)
مثلن اون پستی ک عکس فلزو گذاشته بودی کسی نمی دونست خوبو جالب بود...ولی این جور مطالبو مث این پستت...هر کسی می تونه از تو ویکی پدیا و گوگول جستجو کنه...
پاسخ:
بعله مصی جون به شرطی که کلا باهاش آشنا باشن یا اسمش رو شنیده باشن:)
خدایش هیچی فایل صوتیت نمیشه...
پاسخ:
خخخخخ ;)
با این که پست هات هم خیلی جالبه ولی من بقیه رو بیشتر دوز دارم:)
پاسخ:
خودمم همینطور :)))
۲۸ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۱۴ خانم هموستات
پست های اطلاعات عمومی قشنگ است
پاسخ:
مچکر هستم :D

خوبه این پستا من که دوست دارم :) دستت درد نکنه

من نقاشی می کشم خیلی عشقی و هیچ علمی نسبت بهش ندارم اما دو سه تا از نقاشیامو هرکی میدید میگفت شبیه ونگوگه سبکش!!

 

دقیییییییقا من به این همیشه فک میکنم کسایی که یه کار بزرگ انجام میدن وقتی میمیرن تازه معروف میشن :| این خیلی ظلمه واقعا

پاسخ:
اوه اوه پس ما هم یه ونگوگ خانوم داریم اینجا :)))))
من خودم ازت تجلیل میکنم در حین زندگانی :D
اینجور پست هاتم عالیه.
خیلی خوبه,به اطلاعات عمومی مون اضافه میشه.
بخصوص که شخصیت هایی که انتخاب میکنی,زندگی جالبی هم داشتن.

کلن یه دونه ای, آزی بی معرفت:-*
پاسخ:
ما چاکر شماییم، چندی است وقت نداشتم حتی برای استراحت کمرنگی مارا ببخشایید سرکار علیه :))))
آلبالو..!؟
لبخند آلبالویی...!؟
شوما خودت مگه ناموس نداری...
:-/
ولی خب پستت خوب بود .. یه زمانی علاقه زیادی داشتیم به مسائل ماورایی
ماهم حتی یه دوره رفتیم قاچاقی برای آموزش هیپنوتیز و خب اینقدر جفتک انداختیم که بیرونمون کردن
اون زمان جوون بودیمو نادون
دلمون می خواست دختر همسایمون رو هیپنو کنیم و این حرفا..... :)
پاسخ:
نه ! خواستم اینبار از ناموسه شما استفاده کنم :))))))

فقط به عشق دختر همسایه هیپنو کردن رفتی کلاس....خخخخ
خیلی خوب و جالبه من که دوس دارم :)
پاسخ:
قربون تو :)
مالیاتش رو که شما باید بدین ذکات علمتونه :دی
پاسخ:
عه! ذکات یادگیریه شما چی میشه پ؟
صحیح! قبول دارم. 
(ببین چه آدم منطقی ای هستم!) :))

پاسخ:
بعله! از وجناتت مشخصه الان :D
خب از دید محتوایی پستای بدی نیستن ولی ای کاش مثل این آدولف یه کم چاشنی خلاقیت بهشون اضافه بشه( یه جورایی موجب جذابیت بیشتر اون پست شده بود)، اینکه خیلی از بزرگان بعد مرگشون بزرگ و عزیز شدن وقبل مرگشون مهجور  و ناشناس بودن یه جورایی بحث کلیشه ای هست. البته اگه هدف این پستا در کنار معرفی بزرگان، بالا بردن سطح اطلاعات عمومی باشه، بهتره به افرادی با خدمات کاربردی‌تر، مفیدتر یا مهم‌تر اشاره بشه مثلا برا یه فرد عادی بدون سرشته از هنر این که ون‌گوگ چند تا تابلو به چه سبکی داره یا چرا گوش چپش کنده شده نه جذابیت زیادی داره و نه کارایی، به زودی هم از خاطر میره
خلاصه؛ انتظار از آزی بالاست :)
پاسخ:
بعله خوب منم با حرف شما و افزودن خلاقیت موافقم اما گاهی سخته! بعد گاهی من اگه خیلی خلاقیتم کار کنه که میشینم یه پست مینویسم پر از خلاقیت خخخخخ

بعله مشکل همون انتظار است ;)
رو چشمم شما بفرمایید چقدر میشه من پرداخت میکنم گردن من از مو هم نازک تره والا! :دی
پاسخ:
آخی.... یکم ورزش عضلاتِ گردن کُن گردنت قوی شه! :D

چرا کامنتای من ثبت نشده هیچ کدوم؟؟ :(((((

من دارم میرم رشت

برم میام باز کامنت مینگارم :|

پاسخ:
نیدونم =/
خوش بگذره :)
منم دوز میدارم خاله :*


خاله باران :*********
پاسخ:
:-*:-*:-*:-*
خیلی پستای خوبین این چنین پست ها...
ممنون که زحمت نگارششونو میکشی...
خسته نباشی ازی جان :) :*
پاسخ:
خواهش میکنم....
ممنون از شما که میخونین :)
همیشه دلم براش میسوخت...برای اولین بار این قضیه رو شنیدم...الان به فک فرو رفتندی :)) یعنی میگی علت گمنامی ما ها هم همینه...100 سال دیگه میفهمن ما دهه 60ای این قرن چی بودیم...:دی
پاسخ:
اره اره ....ماهم بعدا معروف میشیم کم کَمَک :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">