سیزدهِ خود را دقیقا باید از کجامون دَر کنیم؟؟؟؟ :)))
ما داریم اینجا در میکنیم :)
سیزدهِ خود را دقیقا باید از کجامون دَر کنیم؟؟؟؟ :)))
ما داریم اینجا در میکنیم :)
و من داشتم به این فکر میکردم که یک ساعت فکر کردن بهتر از هفتاد سال عبادت است(پیامبر اسلام(ص))، و این آقای تورینگ چقدر فکر کرده و یا به عبارتی چندین سال عبادت کرده است؟
این خروسهایِ بی محلی که الان میخونن ، دقیقا منظورشون چیه؟؟؟
:))))
وقتی خاکستری باشی، وقتی از غصه نفست هر پنج دقیقه بگیرد، وقتی کتفِ چپت تیر بکشد، وقتی صبح با حالت تهوع از خواب بیدار شوی... وقتی تکِ تکِ سلولهای بدنت غمگین باشند آن وقت است که حتی مهمانیِ رنگها در میدانِ تره بار تجریش هم حالت را جا نمی آورد.. گوجه سبز و چاقاله بادوم هم خوشحالت نمیکند! توت فرنگیها کج و کوله به نظر میایند! عطر سبزیِ تازه خُرد شده هنوز مست کننده است اما جای اینکه خوشحالت کند، غمگینترت میکند! اصلا انسان موجود عجیبی است ، وقتی غمگین است لامصب جون به جونش کنی آدم نمیشود! غصه موجودِ قُلدری است، همچین با چوب و چماق میفتد به جانت که اگر صد نفر کتکت بزنند اینجوری کوفته و خموده نمیشوی!!!
همین الان
پُشتِ پنجره
اگه خدا بخواد امروز ما قرارِ اولین و آخرین عید دیدنیمون رو بریم! بعله! یعنی میخوایم بریم خونهٔ تنها فامیلی که باهاش در ارتباطیم و اون کسی نیس جز یکی از خاله های مامانم! اوهوم! تعجب نکنید! من و داداشم در حالی که مامانمون نیس میریم عید دیدنیِ خالهٔ مامانم :) مهینُ رسول که اسمشون میتونه یه جورایی مترادفِ لیلی و مجنون قرار بگیره با این تفاوت که اینا به وصالِ هم رسیدن اما اونا نرسیدن، جز معدود زوجهایی هستن که من با دیدنشون میتونم بگم، خب، ازدواج میتونه چیزِ خوبی هم باشه!