به جز یبار که عبوری از رشت رد شدم یبار دیگه فقط دو روز بیشتر اونجا نبودم. اون دو روز هم فقط یه دو ساعتی تو خیابون و بازار سنتی اش دور زدم ، بقیه رو تو خونه با پنگول خان محشور شده بودم :))) حالا اینکه پنگول کی بود و ماجراش چی بود رو بعدا یادم بندازین براتون تعریف کنم ، الان میخوام یه چی دیگه بگم :دی
آره خلاصه من هیچگونه تعلق خاطری به رشت ندارم اما بطور نامحسوسی ندیده نشناخته خیلی دوسش دارم. همچین بی دلیل از خودش و مردمش خوشم میاد :)
حالا اینا رو گفتم که بگم دیروز تمومِ مدتی که داشتم فیلمِ "در دنیای تو ساعت چند است؟" رو میدیدم و کل فیلم توی شهر رشت میگذره ، یه حال خوبی داشتم البته همهٔ حسهای خوبی که داشتم مربوط به این نبود که داستان فیلم تو شهر رشت میگذشت اما مطمئنم مقدار زیادیش به همین خاطر بود!
اهل نقد کردن فیلم نیستم یعنی اصلا خودم رو در حدی نمیدونم که اینکار رو بکنم و اینکه دیروز هم به قصد دیدنِ فیلم خاصی تا دم سینما نرفتیم اما خب بطور اتفاقی این فیلم ، تو نزدیکترین تایم به اون ساعت پخش میشد ، چند وقت پیش هم یه مطلب خیلی کوتاهی یجایی که اصلا یادم نیست کجا بوده راجع بهش خونده بودم و فقط این ازش یادم بود، زنی بعد از سالها زندگی در فرانسه به زادگاهش رشت باز میگردد... و دیگر هیچ... اما خوشحالم که این فیلم رو دیدم.. نه بخاطر داستانش که از نظر من کلا یه داستانه تکراری تخیلی بود که برای همهٔ صحنه های زیباش و حسهای خوب و نوستالژی گونه ای که توش وجود داشت. بخاطر موسیقی های جالبی که گاهی توش پخش میشد و بخاطر روح زندگی ای که توش جریان داشت.
صحنه ای از فیلم بر پردهٔ سینما
فیلم به سبک فیلمهای فرانسوی روندِ خیلی کندی داشت و از اول تا آخرش به خیلی از سوالهای مخاطبش هیچ جوابی نمیداد، با این حال من تموم مدت تماشا کردنش یادم رفته بود که الان وسط یه سالن سینما تو تهران نشستم و بیرونِ سالن داره از آسمون آتیش میباره و چند روز دیگه هم کنکور دارم. تموم اون مدت حس میکردم هوا خنکه و من حتما باید تو فصلی که هوا خوبه برم یه مدت رشت بمونم و باید برم یه مدت تو خیابونها و بازاراش قدم بزنم ، حتی اگه فرانسه راهم نمیده و پول ندارم که ویزای شینگن بگیرمو حتی اگه فرانسوی و رشتی بلد نیستم و حتی اگه یه خونهٔ پدری قدیمی اما اعیونی تو رشت ندارمو یه عاشق سینه چاک که تموم عمرش عاشقم بوده تو رشت ، مشتاقِ دیدار و توجهم نیست! اما من باید چند روز برم رشت بمونم و تو خیابونها و بازارهاش قدم بزنم...